جدول جو
جدول جو

معنی دوکوهک - جستجوی لغت در جدول جو

دوکوهک(دُ هََ)
دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی شمال چرام مرکز دهستان و 31هزارگزی شمال راه شوسۀ آرو به بهبهان دارای 100 تن سکنه است. آب آن از چشمه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوکچه
تصویر دوکچه
دوک کوچک نخ ریسی
فرهنگ فارسی عمید
(دُ کَ هََ)
دهی است از دهستان رستم بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری رامهرمز و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز دارای 160 تن سکنه است. آب آن از رود خانه رامهرمز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ دک ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دک شود
لغت نامه دهخدا
(دُ هََ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 24هزارگزی شمال باختر شیراز به اردکان. سکنه آن 691 تن. آب آن ازچشمه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وَکْ)
گردگردنده در رفتار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، بددل و ترسنده. (منتهی الارب) (آنندراج). جبان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
یا گاوکوه، یکی از دیه های شاه کوه و ساور (مازندران) است، رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 169 شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
هرچیز حل شده و مذاب، مانند: پلو نزدیک به شله یا بالعکس. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 123 هزارگزی باختر قشم و سر راه مالرو باسعیدو - قشم، با 150 تن سکنه. آب آن از چاه و باران و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان. در 14هزارگزی جنوب خاوری مینودشت. دارای 240 تن سکنه. آب آن از چشمه سار است. صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دُ دُ)
قسمی نای ترکی. (یادداشت مؤلف). رجوع به دودک و توتک شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دِ هََ)
دهی است از بخش دلیجان شهرستان محلات. 320 تن سکنه. آب آن از قنات، و رود خانه قم و راه آن شوسه است و آثار قدیمی آن کاروانسرای شاه عباسی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کوه دزکوه، کوهی است در ده فرسخ بیشتر میانه شمال و مغرب قصبۀ ده دشت کوه کیلویه در فارس. وسعت این کوه از نیم فرسخ بگذرد و به اندازۀ نیم سنگ آسیاب گردان آب از چشمۀ شیرین و گوارا دارد و جنگلی از درخت بلوط برفراز این قله است. (از فارسنامۀ ناصری). و رجوع به جغرافی غرب ایران ص 129 شود
لغت نامه دهخدا
(زِیَ)
جنبیدن در رفتار و شتافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : کوکی الرجل کوکوه، جنبید در رفتار و شتافت. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دویدن کوتاه قامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کو کُ وَ / وِ)
به معنی کوکنک است که جغد باشد. (برهان) (آنندراج). کوکن و جغد. (ناظم الاطباء). کوکه. کوکن. کوتنک. جغد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
دوک کوچک. (ناظم الاطباء). به معنی دوک است. (آنندراج). مصغر دوک، ماسوره ای که در کلوک گذارند وکرباس بافند. (از شعوری ج 1 ورق 454) ، پود. پود پیچ و ماکو. (ناظم الاطباء) ، در آذربایجان (خلخال) بستۀ مخروطی شکل نخ و رشته راگویند که به دور میله یا میل دوک پیچیده شده است
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ سَ)
لمعه دوکسه، پاره ای از گیاه پژمریده و یا گیاه ترپیچیده. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). به معنی لمعه دوکس است. (منتهی الارب). و رجوع به دوکس شود
لغت نامه دهخدا
(دُ هََ / هَِ)
دوکوهانه:
هیون دو کوهه دگر شش هزار
همه بارشان آلت کارزار.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(دُ نَ / نِ)
دوکفل و سرین. (ناظم الاطباء). دو سرین. (فرهنگ اوبهی ’در کلمه سرین’) :
از نشان دو کونۀ من غر
همه پژپر نشان پای شتر.
رودکی.
، دو پیاز در داخل چند پوست رویین بهم چسبیده
لغت نامه دهخدا
(دُ نَ)
دهی است از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان. در 45 هزارگزی جنوب بهبهان و 9 هزارگزی باختر شوسۀ آغاجاری به بهبهان با 236 تن سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
به معنی ابرکوه است، (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است به قم و وجه تسمیه آنکه گویند این ده آتشکده بوده است و بدان آتونها بوده اند و در آن آجر و گچ و آهگ پخته اند و دودآن به آسمان بررفته و مردم گفته اند دودآهک و بدین سبب آن را دودآهک نام نهادند و نیز گویند چون اردشیر از اصفهان بازگردید و به خانشاه نزول کرد و از آنجا به دودآهک آمد و در آنجا به حمام رفت از دود و نتن آهک به تنگ آمد، گفت: این چیست ؟ گفتند: دودآهک. پس آن را دودآهک نام نهادند. (از ترجمه تاریخ قم ص 71)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ)
گرد گردیدن برفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ خَ وَ رَ کَ)
جانوری است سفیدرنگ پا و گردن درازی دارد و مدام در کنار آبها می ماند. (لغت محلی شوشترنسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). ظاهراً دگرگون شدۀ غمخورک است که مالک الحزین و بوتیمار باشد و از مرغان آبی است
لغت نامه دهخدا
(پُ کُ)
نام یکی از سیاحان انگلیسی، وی بسال 1704 میلادی در سوتامپتون تولد یافت و در سال 1765 میلادی درگذشت. وی در مشرق زمین بسیاحت پرداخت، مصر، سوریه، جزیره العرب، و آناطولی را بدید و سیاحت نامه ای در سه جلد بنگاشت. (قاموس الاعلام ترکی)
یکی از مستشرقین انگلیسی متولد بسال 1604 میلادی و متوفی بسال 1690 میلادی وی مدرس زبان عرب در آکسفورد بود و تاریخ ابوالفرج و بعض دیگر از آثار عربیه را بانگلیسی ترجمه و نقل کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
پسر پوکوک مستشرق انگلیسی مذکور در مادۀ قبل. وی بزبان عرب آشنائی داشت و در معیت پدرش تاریخ مصر عبداللطیف و پاره ای از کتب دیگر عربی را به انگلیسی نقل و ترجمه کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
از ییلاقات دوهزار بمازندران (پیش داکوه و پس داکوه)، سکنۀ نشتا و زوار و لنگا در تابستان به داکوه روند، (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 25 و 107 و ترجمه فارسی آن ص 48 و 145)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان جهرم و حدود و مشخصات آن به قرار زیر است: از شمال به بخش کردیان و قسمتی از بخش خفر، از مشرق به بخش داراب شهرستان فسا، از مغرب به بخش سیمکان و از جنوب به بخش جویم و قسمتی از بخش قیروکارزین شهرستان فیروزآباد محدود است. این بخش در قسمت جنوبی شهرستان واقع و از لحاظ طبیعی سه قسمت مشخص در آن دیده می شود:
1- منطقۀ کوهستانی در مشرق (شامل دهستان کوهک). 2- منطقۀ جلگه در مرکز (شامل دهستان جلگاه). 3- منطقۀ جلگه و دامنه در مغرب (شامل دهستان هکان). قسمت جنوبی بخش متکی به ارتفاعات البرز است و قسمت شمالی به ارتفاعات گورم و رود خانه شور و از مشرق به گردنۀ بزن و از مغرب به رود خانه قره آغاج. هوای این بخش گرم است و محصولات آن عبارت است از: غلات، خرما، لیمو، اندکی پنبه، میوه و لبنیات. از سه دهستان کوهک، جلگاه، هکان تشکیل شده و مجموع قراء و قصبات آن 30 و سکنۀ آن به استثنای جهرم که مرکز بخش و شهرستان است در حدود 6000 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
یکی از دهستانهای سه گانه بخش کوهک شهرستان جهرم وحدود آن به قرار زیر است: از شمال به دهستان کردیان، از جنوب به کوه البرز، از مشرق به گردنۀ بزن و دهستان حاجی آباد ایزدخواست شهرستان فسا و از مغرب به دهستان جلگاه محدود است. کوهستانی در مشرق بخش واقع است و هوای آن در دامنه ها گرم و در قسمتهای مرتفع کمی ملایم است. محصولاتش عبارت است از: لبنیات، پشم، پوست، خرما، لیمو و غلات. این دهستان از 11 آبادی تشکیل شده و در حدود 1800 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارت است از: زغالی، چنارسوخته، موردک و تنگ آب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان سراوان که از سه آبادی تشکیل شده است و 1000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان کربال که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است و 141 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دولوک
تصویر دولوک
کار نهمار (نهمار عظیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوکه
تصویر دوکه
بدی، دشمکنی، خرما بن هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوکژه
تصویر دوکژه
آکلاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوکجه
تصویر دوکجه
آکلاد
فرهنگ واژه فارسی سره
چاخ لوق، نوعی پرنده ی تیزرو از خانواده ی شش میل
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی، هشدار دادن با ضربه ی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
از روساهای کوهسار فندرسک استارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی جهیدن پرندگان جفت پریدن پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی