جدول جو
جدول جو

معنی دوچهره - جستجوی لغت در جدول جو

دوچهره
ذو وجهين
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به عربی
دوچهره
Duplicitous
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دوچهره
fourbe
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دوچهره
이중적인
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به کره ای
دوچهره
doppelmoralisch
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به آلمانی
دوچهره
дволикий
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دوچهره
dwulicowy
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به لهستانی
دوچهره
两面的
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به چینی
دوچهره
duplicado
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دوچهره
ipocrita
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دوچهره
engañoso
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دوچهره
dubbelzinnig
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به هلندی
دوچهره
iki yüzlü
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دوچهره
licik
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دوچهره
दोमुंही
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به هندی
دوچهره
דו-פרצופי
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به عبری
دوچهره
二枚舌の
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دوچهره
دوہرا چہرہ
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به اردو
دوچهره
প্রতারণাপূর্ণ
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به بنگالی
دوچهره
หลอกลวง
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به تایلندی
دوچهره
двуличный
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به روسی
دوچهره
pumbaa
تصویری از دوچهره
تصویر دوچهره
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلچهره
تصویر گلچهره
(دخترانه)
گلچهر، آنکه چهره ای زیبا چون گل دارد، زیبا رو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دوباره
تصویر دوباره
دو دفعه، دو مرتبه، مکرر، کاری که برای بار دوم صورت گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(دُ بَ رَ / رِ)
دوبهر.نه دراز و نه کوتاه. (یادداشت مؤلف). میانه: بعد از متقی خلیفه المستکفی باﷲ... بود... دوبهره، نیکوقامت نه فربه نه لاغر. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). بعد از رضی خلیفه برادر وی بود... مردی دوبهره سرخ موی و محاسن نیکو و به پدر خویش مانست. (ترجمه تاریخ طبری). مکتفی مردی بود دوبهره نیکوروی و سیاه موی و نیکومحاسن و فراخ چشم و نیکوسیاست و بخیل بود. (ترجمه تاریخ طبری). بعد از معتصم خلیفه پسر وی بود... مردی بود دوبهره سفید و فربه... (ترجمه تاریخ طبری). مردی بود (مقتدر پسر معتضد) دوبهره نیکوروی بلندبینی پهن دوش... (ترجمه تاریخ طبری)،
{{اسم مرکّب}} دوبهر. دوثلث. چنانکه یک بهره یک ثلث و سه بهره سه ربع و همچنین... (یادداشت مؤلف) :
ز گودرزیان مهتر و بهترست
به ایران سپه بر دوبهره سرست.
فردوسی.
ز لشکر هر آن کس که بد جنگ ساز
دوبهره نیامد به خرگاه باز.
فردوسی.
سپر بر سر و تیغ هندی به مشت
از آن نامداران دوبهره بکشت.
فردوسی.
به شمشیر از ایشان دوبهره بکشت
چو چوپان چنان دید بنمود پشت.
فردوسی.
به فرجام هیتال برگشته شد
دوبهره مگر خسته و کشته شد.
فردوسی.
ز لشکر دوبهره شده تیره چشم
سر نامداران از او پر ز خشم.
فردوسی.
ارتباع، دوبهره شدن مرد. (المصادر زوزنی). دوبهره شدن مردم. (تاج المصادر بیهقی)،
{{صفت مرکّب}} چهارزانو. (یادداشت مؤلف).
- دوبهره شدن،چهار زانو یعنی مربع نشستن. (یادداشت مؤلف)، در اصطلاح دوزندگی، لباس پائیزه و لباس بهاره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وْ چِ رَ / رِ)
دیوچهر. دیوصورت. رجوع به دیوچهر شود
لغت نامه دهخدا
گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چهره اش در لطافت و طراوت بگل ماند: غلامان گلچهره دلربای کمر بر کمر گرد تختش بپای. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوبچهره
تصویر خوبچهره
خوبروی، خوش سیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوباره
تصویر دوباره
باز، ایضاً، دگربار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوپاره
تصویر دوپاره
دو نصفه و نیمه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوچرخه
تصویر دوچرخه
وسیله سواری است که دارای دو چرخ است و با حرکت پا راه می رود
فرهنگ لغت هوشیار
بر خورد ناگهانی تصادم ناگهانی رسیدن به شخصی ناموافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم، گرفتار مبتلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو سره
تصویر دو سره
دو طرفه دو جهتی: بلیط دو سره هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو چهره
تصویر دیو چهره
دیو صورت، زشت روی
فرهنگ لغت هوشیار