جدول جو
جدول جو

معنی دوچند - جستجوی لغت در جدول جو

دوچند
(دُ چَ)
مضاعف و دوبرابر. (ناظم الاطباء). مضعف. (آنندراج). دوچندان. دوبرابر. دوتا. مضعوف. (یادداشت مؤلف). ضعف. (زمخشری) (دهار) (ترجمان القرآن). مضاعف. (دهار). دوتا. (زمخشری). و رجوع به دوچندان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوچندان
تصویر دوچندان
دو برابر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
التصاق و چسبندگی، کجی و اعوجاج. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً دگرگون شدۀ دوسیده است
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
حاشیۀ دوتایی و حاشیۀ جفت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ چَ)
دومقابل و مضاعف و دوبرابر. (ناظم الاطباء). دوچند. دوبرابر. دومقابل. ضعف. مضعوف. مضاعف. (یادداشت مؤلف) :
به شبگیر چون ریسمان برشمرد
دوچندان که هر بار بردی ببرد.
فردوسی.
دوچندان که رشتی به روزی برشت
شمارش همی بر زمین برنوشت.
فردوسی.
- دوچندان شدن، دوبرابر شدن. دو چندان گردیدن. تضاعف. مضاعف شدن. (یادداشت مؤلف) :
گر بپسندیش دگرسان شود
چشمۀ آن آب دوچندان شود.
نظامی.
- دوچندان گردیدن یا گشتن، تضعیف. مضاعف کردن. دوبرابر شدن:
دزدی بوسه عجب دزدی پرمنفعتی ست
که اگر باز ستانند دوچندان گردد.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو چند
تصویر دو چند
مضاعف، دو برابر، دو تا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو چند
تصویر دو چند
((دُ. چَ))
مضاعف، دو برابر
فرهنگ فارسی معین
دوبرابر، مضاعف
فرهنگ واژه مترادف متضاد