جدول جو
جدول جو

معنی دونی - جستجوی لغت در جدول جو

دونی
پستی و حقارت و فرومایگی و فروتنی، (ناظم الاطباء)، دنائت، خست، خساست، پستی، ناکسی، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به دون شود
لغت نامه دهخدا
دونی
غفلت و بی اعتنایی، (ناظم الاطباء)،
کشتی دراز تیزرو است، (ناظم الاطباء)، دونیج
لغت نامه دهخدا
دونی
پستی، خواری، دنائت، سفلگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دونی
بسته ی پارچه ای، بقچه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خونی
تصویر خونی
مربوط به خون مثلاً بیماری خونی،
کنایه از دارای دشمنی و کینۀ شدید مثلاً دشمن خونی،
آغشته به خون، خون آلود، خونین مثلاً لباس خونی،
قرمز مثلاً پرتقال خونی،
کنایه از قاتل، برای مثال خانۀ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱ - ۴۸)،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوری
تصویر دوری
بشقاب، بشقاب بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوانی
تصویر دوانی
چیزهای نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانی
تصویر دانی
مقابل عالی، پست و فرومایه، مقابل قاصی، قریب، نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودی
تصویر دودی
رنگ خاکستری تیره، به رنگ خاکستری تیره، معتاد به دخانیات یا مواد مخدر، ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند مثلاً ماهی دودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تونی
تصویر تونی
تون تاب، کسی که در گلخن حمام زندگی کند،
کنایه از خانه به دوش، آواره،
کنایه از دزد، راهزن
از مردم تون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویی
تصویر دویی
دوتا بودن، جدایی و دوگانگی، برای مثال یعنی چو من و تویی نداریم / به گر ز رقم دویی نداریم (نظامی۳ - ۵۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
کشتیی است دریایی، نهبوغ، (از منتهی الارب)، نوعی از کشتی خرد، (آنندراج)، نوعی از قایق تیزرو است، (ناظم الاطباء)، کشتی است دریایی دراز و تیزرو معرب از دونی است و مرادف است با نهبوغ، دونی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
صحیفۀ یوشع 5: 33، شهری بود بر در مملکت یهودا که سبط دان بر آن دست یافته. (سفر داوران 13: 25 و 16: 31). و گمان برده اند در جنوب شرقی اشقلون واقع بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوثی
تصویر دوثی
دیوث: غلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونی
تصویر رونی
منسوب به رونه از مردم رونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دونیم
تصویر دونیم
نصف، مساوی تقسیم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دونیج
تصویر دونیج
کشتیچه کشتی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانی
تصویر دانی
نزدیک، قریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونی
تصویر خونی
آغشته به خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونی
تصویر تونی
دزد و عیارو راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوری
تصویر دوری
دور بودن، غربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویی
تصویر دویی
دوتا بودن دوگانگی، دو جهتی اختلاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینی
تصویر دینی
منسوب به دین مربوط به دین، مرد دین متدین دانای دینی (مرزباننامه)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به دهن مربوط به دهان: ساز دهنی، آلتی تعبیه شده در تلفون که گوینده دهن خدد را نزدیک بدان نگاهداشته سخن گوید مقابل گوشی، قیف مانندیست لاستیکی در هواپیماهای بدون دستگاه بی سیم که وسیله سخن گفتن خلبانان است. در هواپیماهای دارای بی سیم از کائوچو ساخته میشود و مانند تلفن کار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونی
تصویر درونی
داخلی، باطنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دومی
تصویر دومی
در مرحله دوم دومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولی
تصویر دولی
کشوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانی
تصویر دانی
پست، فرومایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانی
تصویر دانی
نزدیک، جمع دناه (دنات)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خونی
تصویر خونی
قاتل، کشنده، جنگجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوری
تصویر دوری
((دُ))
دورانی، بشقاب بزرگ مقعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دونگ
تصویر دونگ
((دَ وَ))
دروغ، نیرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دینی
تصویر دینی
مذهبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوری
تصویر دوری
هجران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درونی
تصویر درونی
باطنی، داخلی
فرهنگ واژه فارسی سره