جدول جو
جدول جو

معنی دومغزه - جستجوی لغت در جدول جو

دومغزه(دُ مَ زَ / زِ)
با دو مغز. دومغزی. که دارای دو مغز باشد، کنایه از فربه و قوی. (آنندراج) :
دل زنده می کند نفس جانفزای صبح
جان می شود دومغزه ز آب و هوای صبح.
صائب (از آنندراج).
کردم به درخت نعت پیوند
از فکر دومغزه مصرعی چند.
واله هروی (از آنندراج).
و رجوع به دومغزی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
بانوی جوان شوهرنکرده، دختر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمغازه
تصویر دمغازه
دنبالچه، یک یا چند استخوان انتهای ستون فقرات، دنب غزه، دمبلیچه، دنبلیچه
فرهنگ فارسی عمید
(دُ مَ)
دومغز. دومغزه. (یادداشت مولف) :
میی کز خودم پای لغزی دهد
چو صبحم دماغ دومغزی دهد.
نظامی.
همه رخ گل چو بادامه ز نغزی
همه تن دل چو بادام دومغزی.
نظامی.
و رجوع به دومغزه شود، بادام. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
به معنی داموزست. (شعوری ص 426 ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دُ غَ زَ / زِ)
بیخ دم و سرین. (ناظم الاطباء). به معنی دم غازه است که بیخ دم و استخوان میان دم حیوانات باشد، و آن را به عربی عسیب گویند. (برهان). بیخ دم و استخوان میان دم. (فرهنگ جهانگیری). عصعص. ذنابی. (یادداشت مؤلف) : فقلنا اضربوه ببعضها، مفسران در آن بعضی خلاف کردند، عبداﷲ گفت آن استخوان بود... سعید جبیر گفت دمغزه بود. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
جمع گردد بروی آن جمله بزه
کو سری بوده ست و ایشان دمغزه.
مولوی.
عجم (ع / ع ) . (منتهی الارب). عصعص، نوض، ثعلبه، عکده، استخوان دمغزه. عضم،دمغزۀ شتر و اسب. قصره، قطن، فنیک، افنیک، دمغزۀ مرغ. (منتهی الارب). و رجوع به دمغازه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
که دارای دو مغز باشد. که دو تا مغز داشته باشد. دارای دو مغز، بادام دومغز، دوغلو. (یادداشت مؤلف) :
چو بادام دومغز آزار سندان
سعدی
لغت نامه دهخدا
بکر (اعم از مرد و زن)، دختر بکر جمع دوشیزگان یا دوشیزگان جنت حوران بهشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمغازه
تصویر دمغازه
بیخ دم، استخوان میان دم جانوران دنبالچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمغزه
تصویر دمغزه
بیخ دم و سرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمغازه
تصویر دمغازه
((دُ زِ))
بیخ دم، استخوان میان دم جانور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
((زِ))
دختر، دختر شوهر نکرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
آنسه، خانم، باکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
عذراء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
Maiden
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
demoiselle
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
처녀의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
کنواری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
msichana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
สาว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
কুমারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
בתולה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
乙女の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
doncella
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
कन्या
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
gadis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
maagd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
vergine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
donzela
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
dziewiczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
дівочий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
jungfräulich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
девичий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوشیزه
تصویر دوشیزه
少女的
دیکشنری فارسی به چینی