- دولمه
- شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
معنی دولمه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چای تلخ
مطلبی را با صدای بلند و با آب و تاب از بر خواندن
دولمه دلمه پارسی است خوراکی که در برگ مو یا درون با تنگان پیچند و پزند
ترکی فش پارچه ای که در جنگ بر دستار یا خود پیچند
پارسی است دولک دول کوچک ظرف آب (اعم از بلوری چینی مسی) پارچ
باد بر بازیچه ای است فرفره، گرداب
یک جزو از کلام لفظ معنی دار: (یا در کتابت آن حرفی یا کلمه ای از قلم افتاده)، توضیح فرق کلمه با لفظ در این است که لفظ اعم است از معنی دار و بی معنی ولی کلمه حتما معنی دارد، سخن گفتار. یا اتفاق کلمه. اتفاق آرا: و بر این کلمه همگی ارباب ذوق را اتفاق کلمه چون خادم دعا و ناشر ثنا محمد عوفی روی از همه جهان گردانیده و بهمه جهان آورده است، مجموعه حروفی که یک واحد را تشکیل دهند. در دستور فارسی معمولا کلمه را به نه بخش تقسیم کنند: اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، صوت توضیح: در زبانها اروپایی نیز معمولا کلمه را به نه بخش تقسیم نمایند ولی عدد و کنایه در آن میان نیست و بجای این دو حرف تعریف و ضمیر را جا دهند. توضیح: ، کلام مرکب است از مجموع چند کلمه، فعل: و منطقیان فعل را کلمه خوانند و حرف را ادات. پس لفظ مفرد یا اسم بود یا فعل یا حرف، روح انسانی را باعتبار ظهور آن در نفس انسانی کلمه گویند. یا کلمه کن. امر ابداعی و تکوینی و وجود منبسط است چنانکه گویند بواسطه کلمه کن تمام موجود ات بر سبیل وجود ابداعی دفعه واحده از ذات حق صادر شده اند، جمله: (هرچ رافت و شفقت و رحمت و صلت رحم است داخل کلمه وایتاء ذی القربی است)، سکینه، (اسم خاص) روح القدس
مولمه در فارسی مونث مولم بنگرید به مولم مونث مولم: حادثه مولمه. در فارسی بر گرفته از مولم تازی: درد ناک مونث مولم
خواندن متنی ادبی با آهنگ و حالت های مناسب که مؤید معنی و مضمون خاص آن باشد
دول کوچک، دلو کوچک
گیاه های گل دار که دانه های آن ها دولپه دارد مانند نخود، لوبیا، باقلا، ذوفلقتین
رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
پشته، تپه، گردباد، ناله و فریاد، و زوزه سگ و شغال هم گویند
دول، دولچه، دلو کوچک
پشته، تپه، زمین سربالا یا سراشیب، گودال
گرد و غبار، گردباد
ناله، فریاد، زوزۀ سگ و شغال
گرد و غبار، گردباد
ناله، فریاد، زوزۀ سگ و شغال
شیری که به آن پنیرمایه زده باشند و اندکی سفت شده باشد، شیر بریده که در دستمال ریخته و آب آن را گرفته باشند
نوعی خوراک که برنج و گوشت و لپه و سبزی را در برگ مو، برگ کلم، بادمجان، گوجه فرنگی و مانند آن ها می پیچند و می پزند
((دُ مَ یا مِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی خوراک مرکب از برنج، گوشت چرخ کرده، لپه، سبزی مخصوص و غیره که در برگ مو، برگ کلم و غیره پیچند و پزند
کیسه پولی که در جشن عروسی یا اعیاد سال به مهمان و مدعوان دهند