بختیار و سعادتمند. (ناظم الاطباء). دولت خدا و دولتی و دولت اندیش. (آنندراج). بختور. بختیار. سعید. سعادتمند. مقبل. خوشبخت. حظی. بختمند. (یادداشت مؤلف) : هم حشمت و کبر و هم حشم دار هم دولتمند و هم درم دار. نظامی. که سعدی هرچه گوید پند باشد حریص پند دولتمند باشد. سعدی. هر که با اهل خود وفانکند نشود دوست روی و دولتمند. سعدی. باز بلند پرواز ایزد متعال بر دست اقتدار هیچ دولتمندی کامکار بسان وجود فایض الجودش ننشسته. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 322) ، توانگر و مالدار و غنی و مرد مالدار. (ناظم الاطباء). در تداول عوام فارسی زبانان متمول. دارا. ثروتمند. صاحب ثروت بسیار. (یادداشت مؤلف) ، سبب و باعث، اثر. (ناظم الاطباء). امااین دو معنی اخیر جای دیگر دیده نشد
بختیار و سعادتمند. (ناظم الاطباء). دولت خدا و دولتی و دولت اندیش. (آنندراج). بختور. بختیار. سعید. سعادتمند. مقبل. خوشبخت. حظی. بختمند. (یادداشت مؤلف) : هم حشمت و کبر و هم حشم دار هم دولتمند و هم درم دار. نظامی. که سعدی هرچه گوید پند باشد حریص پند دولتمند باشد. سعدی. هر که با اهل خود وفانکند نشود دوست روی و دولتمند. سعدی. باز بلند پرواز ایزد متعال بر دست اقتدار هیچ دولتمندی کامکار بسان وجود فایض الجودش ننشسته. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 322) ، توانگر و مالدار و غنی و مرد مالدار. (ناظم الاطباء). در تداول عوام فارسی زبانان متمول. دارا. ثروتمند. صاحب ثروت بسیار. (یادداشت مؤلف) ، سبب و باعث، اثر. (ناظم الاطباء). امااین دو معنی اخیر جای دیگر دیده نشد