جدول جو
جدول جو

معنی دولتسرا - جستجوی لغت در جدول جو

دولتسرا
سرای دولت، کوشک و بارگاه، کاخ، قصر، دولت، منزل
تصویری از دولتسرا
تصویر دولتسرا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دولت سرا
تصویر دولت سرا
سرای دولت، بارگاه، قصر، کاخ سلطنتی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دُو لَ سَ)
دولت سرای. خانه سعادت و دولت. سرای دولت. تعبیری ادب و احترام آمیز از کاخ شاهان. کوشک و بارگاه. (ناظم الاطباء). کاخ. قصر:
خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرا
تنگ سیم آید و زو بیرون شود با تنگ سیم.
سوزنی.
بیا ساقی آن آب حیوان گوار
به دولت سرای سکندر سپار.
نظامی.
دورم به صورت از در دولت سرای تو
لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم.
حافظ.
، دولت منزل. دولت خانه. در زبان ادب، تعبیری احترام آمیز از خانه کسی، دولت سراکجاست ؟ (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ گُ سَ)
دهی است از دهستان اوشیان بخش رودسر شهرستان لاهیجان با 130 تن سکنه. آب آن از چشمۀ شیخ زاهد محله. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَتْ)
دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. واقع در 20هزارگزی شهر بیجار. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از چشمه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَتْ)
خوشبخت. بختیار. سعید. مسعود. مقبل. بختمند. که بخت خوش دارد. (یادداشت مؤلف) :
زهی مظفر فیروزبخت دولتیار
که گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر.
فرخی.
پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد
بخاصه از پدر پیش بین و دولتیار.
فرخی.
شادباش ای وزیر دولتیار
دیر زی ای گزین سپهسالار.
مسعودسعد.
تا ترا یار دولت است نه ای
در جهان خدای دولتیار.
سنایی.
که نیک بخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند. (کلیله و دمنه).
خادمانند و زنان دولتیار
چون مرا آن نشد اینان چه کنم.
خاقانی.
این پادشاه و شهریار که کامگار باد و دولتیار. (تاریخ طبرستان)... مردی صاحب رای و مدبر و شجاع و دولتیار بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به دولتمند و دولتی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دولتسرای
تصویر دولتسرای
دیوان کاخ دستوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتیار
تصویر دولتیار
نیک بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتمرد
تصویر دولتمرد
کشور یار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولترا
تصویر اولترا
فرانسوی فرا پیشوند برخی واژگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتمرد
تصویر دولتمرد
کارتار
فرهنگ واژه فارسی سره
خانه، دولت منزل، منزل، صرح، قصر، کاخ
متضاد: کوخ، کلبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیگر، دوّم
دیکشنری اردو به فارسی