دولت سرای. خانه سعادت و دولت. سرای دولت. تعبیری ادب و احترام آمیز از کاخ شاهان. کوشک و بارگاه. (ناظم الاطباء). کاخ. قصر: خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرا تنگ سیم آید و زو بیرون شود با تنگ سیم. سوزنی. بیا ساقی آن آب حیوان گوار به دولت سرای سکندر سپار. نظامی. دورم به صورت از در دولت سرای تو لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم. حافظ. ، دولت منزل. دولت خانه. در زبان ادب، تعبیری احترام آمیز از خانه کسی، دولت سراکجاست ؟ (یادداشت مؤلف)
دولت سرای. خانه سعادت و دولت. سرای دولت. تعبیری ادب و احترام آمیز از کاخ شاهان. کوشک و بارگاه. (ناظم الاطباء). کاخ. قصر: خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرا تنگ سیم آید و زو بیرون شود با تنگ سیم. سوزنی. بیا ساقی آن آب حیوان گوار به دولت سرای سکندر سپار. نظامی. دورم به صورت از در دولت سرای تو لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم. حافظ. ، دولت منزل. دولت خانه. در زبان ادب، تعبیری احترام آمیز از خانه کسی، دولت سراکجاست ؟ (یادداشت مؤلف)
خوشبخت. بختیار. سعید. مسعود. مقبل. بختمند. که بخت خوش دارد. (یادداشت مؤلف) : زهی مظفر فیروزبخت دولتیار که گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر. فرخی. پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد بخاصه از پدر پیش بین و دولتیار. فرخی. شادباش ای وزیر دولتیار دیر زی ای گزین سپهسالار. مسعودسعد. تا ترا یار دولت است نه ای در جهان خدای دولتیار. سنایی. که نیک بخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند. (کلیله و دمنه). خادمانند و زنان دولتیار چون مرا آن نشد اینان چه کنم. خاقانی. این پادشاه و شهریار که کامگار باد و دولتیار. (تاریخ طبرستان)... مردی صاحب رای و مدبر و شجاع و دولتیار بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به دولتمند و دولتی شود
خوشبخت. بختیار. سعید. مسعود. مقبل. بختمند. که بخت خوش دارد. (یادداشت مؤلف) : زهی مظفر فیروزبخت دولتیار که گوی برده ای از خسروان به فضل و هنر. فرخی. پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد بخاصه از پدر پیش بین و دولتیار. فرخی. شادباش ای وزیر دولتیار دیر زی ای گزین سپهسالار. مسعودسعد. تا ترا یار دولت است نه ای در جهان خدای دولتیار. سنایی. که نیک بخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند. (کلیله و دمنه). خادمانند و زنان دولتیار چون مرا آن نشد اینان چه کنم. خاقانی. این پادشاه و شهریار که کامگار باد و دولتیار. (تاریخ طبرستان)... مردی صاحب رای و مدبر و شجاع و دولتیار بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به دولتمند و دولتی شود