- دولت
- کابینه
معنی دولت - جستجوی لغت در جدول جو
- دولت
- ثروت و مال، موروثی
- دولت ((دُ لَ))
- گردش خوشبختی و ثروت و دارایی از شخصی به شخص دیگری، نیکبختی، خوش اقبالی
- دولت
- حکومت، سلطنت، هیئت وزیران، سعادت، طالع، جاه، مکنت، مدد، کمک
- دولت
- دارایی، ثروت، مال، در علوم سیاسی زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور، در علوم سیاسی هیئت وزیران، نخست وزیر و وزیران او، آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد، گردش نیکی به سود کسی
- دولت
- Government
- دولت
- правительство
- دولت
- Regierung
- دولت
- governo
- دولت
- governo
- دولت
- gobierno
- دولت
- gouvernement
- دولت
- regering
- دولت
- pemerintahan
- دولت
- सरकार
- دولت
- מֶמְשָׁלָה
- دولت
- hükümet
- دولت
- serikali
- دولت
- รัฐบาล
- دولت
- সরকার
- دولت
- حکومت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرمانروایی
متعلق و منسوب بدولت
رفیق
مرکب، جوهر
مرکب دان، دوات
کشوری
پشته، تپه، گردباد، ناله و فریاد، و زوزه سگ و شغال هم گویند