- دولا
- منحنی، دوتاء، خم، خمیده
معنی دولا - جستجوی لغت در جدول جو
- دولا
- دوتا، تاشده، خمیده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غبار و گرد و خاک
جمع دوله، کشورها ستادها
پارسی تازی گشته دولاب چرخاب چرخ چاه چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه میکشند چرخ آب، گنجه کوچک در دار که در ایوان تعبیه کنند دولابه، آسمان فلک. یا دولاب سیمایی آسمان. یا دولاب مینا آسمان، نیرنگ تزویر. چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند
چاقچور، شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، چقشور، چاخچور
چرخ چاه، چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه می کشند، برای مثال به چرخ اندر آیند دولاب وار / چو دولاب بر خود بگریند زار (سعدی۱ - ۱۱۲) ، چو شوریدگان می پرستی کنند / بر آواز دولاب مستی کنند (سعدی۱ - ۱۱۲) ، گنجه و اشکاف کوچک دردار که توی دیوار درست می کنند، دولابه، کنایه از آسمان، چرخ، فلک، آنچه بر محوری بچرخد
چرخ چوبی با ریسمان و سطل که به وسیله آن از چاه آب کشند، گنجه کوچک دردار که توی دیوار درست کنند
آسره
نخست
دوم اینکه
کابینه
ساخته نادرست فارسی گویان دویم دریا مجلس نمایندگان ملت در کشور روسیه
کشوری
پشته، تپه، گردباد، ناله و فریاد، و زوزه سگ و شغال هم گویند
تا شده و دولا شده، آستر شده
دولمه دلمه پارسی است خوراکی که در برگ مو یا درون با تنگان پیچند و پزند
چوب بزرگ در بازی) الک و دولک (مقابل الک
زمین نرم، شسن شکمپا ناخن پریان
بدر امکد خانه جانوران در سوراخ های پای درختان، خانه زیر زمینی زیرزمین
ثروت و مال، موروثی
تازیانه که از چرم حیوانات درست می شود، تسمه ستبر
شیره (مطلقا)، شیره انگور
دیوانه، احمق
بافنده نساج، عنکبوت. بافنده، نساج
دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن تولی. مقابل تبری. محبت و امید، دوست داشتن و بمعنی بلا و سختی
خرقه رخقه درویشان
دول، دولچه، دلو کوچک
دولا، خمیده، کج، منحنی
دوتار
دوتار
گرد و غبار، توفان توام با گرد و خاک
مالک، سرور، مهتر
دوست، دوستدار
بنده، بندۀ آزاد شده، املای دیگر واژۀ مولیٰ
دوست، دوستدار
بنده، بندۀ آزاد شده، املای دیگر واژۀ مولیٰ
هر یک از ورق های بازی که دو خال داشته باشد
تسمه، تسمۀ ستبر، تسمۀ رکاب، تسمۀ کمر، کمربند، برای مثال ز سنگ سپهدار و هنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی - ۱/۳۴۸) ، تازیانه که از چرم بافته شود، تسمۀ چرمی که با آن طبل بنوازند