- دوقل
- پارسی تازی گشته دکل دکل کشتی فرسپ
معنی دوقل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همایند
توام، توامان، همزاد، دوبچه که در یک موقع از یک شکم زایند
دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، هم شکم، همزاد، جنابه، دوبلغانه، توأم، توأمان
مردد
آسره
خوشخرام، رام فرمانبردار، جامه ابریشم
جنگ تن به تن برای تلافی اهانت و اعاده شرف که سابقاً معمول بوده و اکنون موقوف شده است
مکر و حیله را گویند
دو چندان، دو برابر
تازیانه که از چرم حیوانات درست می شود، تسمه ستبر
متردد، شکاک، مردد، متفکر، سراسیمه برعکس یکدله، ارتیاب
از لاتینی دوشس والاگاه میرو مونث دوق
دو زبان
یونانی تخم زردک تخم خرس گیا از گیاهان
مرد کهنسال
بر کوه بر آمدن
تسمه، تسمۀ ستبر، تسمۀ رکاب، تسمۀ کمر، کمربند، برای مثال ز سنگ سپهدار و هنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی - ۱/۳۴۸) ، تازیانه که از چرم بافته شود، تسمۀ چرمی که با آن طبل بنوازند
دو برابر، مضاعف، بخش دو لایۀ لباس که در هنگام دوختن، روی خودش تازده و دوخته شده باشد،
در ورزش ویژگی بازی تنیس، پینگ پونگ یا بدمینتون که در آن ها هر تیم به جای یک بازیکن، دو بازیکن را وارد زمین می کند و بازی چهار نفره اجرا می شود
در ورزش ویژگی بازی تنیس، پینگ پونگ یا بدمینتون که در آن ها هر تیم به جای یک بازیکن، دو بازیکن را وارد زمین می کند و بازی چهار نفره اجرا می شود
کبک نر، سنگخوار از پرندگان
دو برابر، مضاعف
پا کسی که پاهایش لاغر و دراز مانند دوال باشد
کسی که برای شروع کردن کاری در فکر و اندیشه باشد و نتواند زود تصمیم بگیرد، مردد، متردد
بی وفا و بی حقیقت، برای مثال تن دوبل و بی وفاست ای خواجه / چندین مطلب مراد از این دوبل (ناصرخسرو۱ - ۳۱۸)
جنگ تن به تن برای تلافی اهانت و اعادۀ شرف که در گذشته معمول بود
مکر، حیله، فریب، ترب، غدر، دغلی، کلک، تنبل، احتیال، حقّه، گربه شانی، نارو، خاتوله، شید، اشکیل، تزویر، دستان، کید، روغان، شکیل، ستاوه، ترفند، خدعه، گول، نیرنگ، دلام، قلّاشی، چاره، ریو
پارسی تازی گشته دکل تیر کشتی خرمای پست لاغر باریک
ظرف فلزی یا چرمی که با آن آب از چاه می کشند، طرف آبکشی زنبیلی بزرگ که از پوست خرما چینند و بر آن دو دسته گذارند
لاتینی تازی گشته دوک میرک والا گاه نادانی گولی
تاخیر و درنگ در کاری