جدول جو
جدول جو

معنی دوفص - جستجوی لغت در جدول جو

دوفص(دَ فَ)
پیاز. پیاز سفید. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). به لغت اهل مغرب پیاز، یعنی بصل است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ)
به لغت اهل مغرب پیاز را گویند و به عربی بصل خوانند. (برهان). بصل است. (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). به ضم اول و ضم قاف. (که برهان می گوید) غلط است بلکه به فتح دال و فتح فاء است نه ضم قاف. (یادداشت مؤلف با توجه به ضبط قاموس). رجوع به دوفص شود
لغت نامه دهخدا
در شام گیاه براغیث را گویند. (از تذکرۀ داود ضریرانطاکی ص 163). رجوع به براغیث شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
خود آهنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خود که بر سر نهند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تابانی و نرمی. (منتهی الارب). ملاست، و فعل آن بکار نرود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تر کردن دارو و جز آن را باآب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آمیختن. (منتهی الارب) (آنندراج). آمیختن و مخلوط کردن چیزی را، سودن و ترکردن مشک. (ناظم الاطباء). سودن دارو و مشک و جز آن و یا به چیزی دیگر تر کردن. (تاج المصادر بیهقی). بسودن و بگذرانیدن چیزی سخت در آب. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِوْصْ)
دوس. آب آهن تاب که در آن آهن تافته شده اندازند. (اختیارات بدیعی) (ناظم الاطباء). آبی که از جوهر آهن حاصل شود. (از صیدنۀ ابوریحان بیرونی). آب غلیظ و سیاهی که آهنگر در آن آهن گرم را سرد کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). ماءالحدید است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 163 شود. مترجم فرانسوی ابن البیطار گوید: به کسر ’دال’ و سکون ’واو’ و ’صاد’ این کلمه فارسی است به معنی آب آهن تاب و بعضی آن را خبث الحدید ترجمه کرده اند و مننسکی همان معنی اول را به کلمه داده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفص
تصویر دفص
تابانی، نرمی
فرهنگ لغت هوشیار