جدول جو
جدول جو

معنی دوشین - جستجوی لغت در جدول جو

دوشین
مربوط به شب گذشته، دیشبی
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
فرهنگ فارسی عمید
دوشین
دیشب و شب گذشته، (ناظم الاطباء)، دوشینه، دیشبین، (یادداشت مؤلف) :
تا خم می را بگشاد مه دوشین سر
زهد من نیست شد و توبه من زیر و زبر،
فرخی،
شب دوشین شبی بوده ست بس خوش
به جان بودم من آن شب را خریدار،
فرخی،
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
خون انگور دو سالیم بفرموده طبیب،
منوچهری،
زیرا که تا به صبح شب دوشین
بیدار داشت بادۀ دوشینم،
ناصرخسرو،
مرا از خواب دوشین دوش بجهاند
سحرگاهان یکی زآن زنگیانت،
ناصرخسرو،
حیران و دلشکسته چنین امروز
از رنج و از تفکر دوشینم،
ناصرخسرو،
در دلم تا به سحرگاه شب دوشین
هیچ نآرامید این خاطر روشن بین،
ناصرخسرو،
ای پسرگفت درین شعر ترا حجت
آنچه دل گفت مر او را به شب دوشین،
ناصرخسرو،
از بادۀ دوشین قدحی بیش نماند
وز عمر ندانم که چه باقی مانده ست،
خیام،
گفتم ای جان وعده دوشین خود را کن وفا
گفت نشنیدی کلام اللیل یمحوه النهار،
(منسوب به خواجه نظام الملک)،
گفتم بده آن وعده دوشین ما را
دوشی برزد نکرد تمکین ما را،
خاقانی،
تب دوشین در آن بت چون اثر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبرکرد،
خاقانی،
چو دوری چند رفت از جام نوشین
گران شد هر سری از خواب دوشین،
نظامی،
به برخورداری آمد خواب نوشین
که برناخورده بود از خواب دوشین،
نظامی،
چونکه ماهان چنان بهشتی یافت
دل ز دوزخ سرای دوشین تافت،
نظامی،
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیابرخیز
که غوغا می کند در سر خیال خواب دوشینم،
حافظ
لغت نامه دهخدا
دوشین
دوشینه، دیشبین
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
فرهنگ لغت هوشیار
دوشین
((ش))
دیشبی
تصویری از دوشین
تصویر دوشین
فرهنگ فارسی معین
دوشین
دوش، دیشب
متضاد: امشب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوشین
دوشیدن، از انواع اهرم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشین
تصویر نوشین
(دخترانه)
گوارا و شیرین، شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوشین
تصویر خوشین
(دخترانه)
خوش و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوشین
تصویر اوشین
آویشن، گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشین
تصویر نوشین
شیرین، دلپسند، برای مثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مثال دم نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوبین
تصویر دوبین
کسی که یک چیز را دو تا ببیند، لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشینه
تصویر دوشینه
دوشین، شب گذشته، دیشب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشیدن
تصویر دوشیدن
بیرون آوردن شیر از پستان گاو یا گوسفند و مانند آن ها با دست، شیر از پستان بیرون کشیدن، دوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوجین
تصویر دوجین
واحد شمارش، معادل دوازده عدد
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
منسوب به دوش. (ناظم الاطباء). دوشین. دیشبینه. دیشبی. (یادداشت مؤلف). به معنی دوش که شب گذشته باشد. (آنندراج) ، دیشب و شب گذشته. (ناظم الاطباء). شب پیش. دوشین. دوش. (یادداشت مؤلف) :
گفتم که بیا وعده دوشینه بیار
ور نه بخروشم از تو اکنون چو هزار.
فرخی.
دوشینه پی شراب می گردیدم
افسرده گلی کنار آتش دیدم.
(منسوب به خیام).
به جان آوردن دوشینه منگر
بجان بین کآوریدم دیده بر سر.
نظامی.
همان افسانۀ دوشینه گفتند
همان لعل پرندوشینه سفتند.
نظامی.
ملک برخاست جام باده در دست
هنوز از بادۀ دوشینه سرمست.
نظامی.
ماه دوشینه را رساند به مهد
بست کابین چنانکه باشد عهد.
نظامی.
مگر طشت دوشینه کافتاده بود
به وقت سحرگه صدا داده بود.
نظامی.
ز دهقان دوشینه یاد آمدش.
سعدی (بوستان).
که دوشینه معذور بودی و مست
ترا و مرا بربط و سر شکست.
سعدی (بوستان).
سحرگه میان بست و در باز کرد
همان لطف دوشینه آغاز کرد.
سعدی (بوستان).
دوشینه به کوی می فروشان
پیمانۀ می به زر خریدم.
جلال الدین اکبرشاه (از تاریخ ادبیات صفا ج 5 بخش 1 ص 455).
دوشینه بر آستان یاد از سر درد می مالیدم سر و دودست و رخ زرد بر حلقۀ در دست زدم گفت: چرا؟ بیهوده بود کوفتن آهن یوسف عادل شاه. (از تاریخ ادبیات صفاج 5 بخش 1 ص 448).
- دوشینه شب، شب گذشته و دیشب. (ناظم الاطباء). شب دوشین. (یادداشت مؤلف) :
دیدی چه دراز بود دوشینه شبم
هان ای شب وصل آن چنان باش که دوش.
عنصری
منسوب به دوش به معنی کتف و شانه، بار بر دوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بکر (اعم از مرد و زن)، دختر بکر جمع دوشیزگان یا دوشیزگان جنت حوران بهشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشین
تصویر نوشین
شیرین، گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشین
تصویر اوشین
مرزنجوش صحرائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشیدن
تصویر دوشیدن
فشردن دو پستان و شیر بیرون کردن، استمراء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبین
تصویر دوبین
دو بیننده، کژ چشم، چپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوجین
تصویر دوجین
دوازده تا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولین
تصویر دولین
فرانسوی سنگچال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دومین
تصویر دومین
در مرحله دوم دومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشینه
تصویر دوشینه
منسوب به دوش (شب گذشته) دیشبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشین
تصویر نوشین
شیرین، گوارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشیدن
تصویر دوشیدن
((دَ))
بیرون آوردن شیر از پستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبین
تصویر دوبین
((دُ))
لوچ، کسی که اشیاء را دوتا می بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوجین
تصویر دوجین
((دُ))
دوازده عدد از یک شیء، بسته دوازده تایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشین
تصویر جوشین
آستیلن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دومین
تصویر دومین
Secondly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دومین
تصویر دومین
во-вторых
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دومین
تصویر دومین
zweitens
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دومین
تصویر دومین
по-друге
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دومین
تصویر دومین
po drugie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دومین
تصویر دومین
其次
دیکشنری فارسی به چینی