دیشب و شب گذشته، (ناظم الاطباء)، دوشینه، دیشبین، (یادداشت مؤلف) : تا خم می را بگشاد مه دوشین سر زهد من نیست شد و توبه من زیر و زبر، فرخی، شب دوشین شبی بوده ست بس خوش به جان بودم من آن شب را خریدار، فرخی، در خمار می دوشینم ای نیک حبیب خون انگور دو سالیم بفرموده طبیب، منوچهری، زیرا که تا به صبح شب دوشین بیدار داشت بادۀ دوشینم، ناصرخسرو، مرا از خواب دوشین دوش بجهاند سحرگاهان یکی زآن زنگیانت، ناصرخسرو، حیران و دلشکسته چنین امروز از رنج و از تفکر دوشینم، ناصرخسرو، در دلم تا به سحرگاه شب دوشین هیچ نآرامید این خاطر روشن بین، ناصرخسرو، ای پسرگفت درین شعر ترا حجت آنچه دل گفت مر او را به شب دوشین، ناصرخسرو، از بادۀ دوشین قدحی بیش نماند وز عمر ندانم که چه باقی مانده ست، خیام، گفتم ای جان وعده دوشین خود را کن وفا گفت نشنیدی کلام اللیل یمحوه النهار، (منسوب به خواجه نظام الملک)، گفتم بده آن وعده دوشین ما را دوشی برزد نکرد تمکین ما را، خاقانی، تب دوشین در آن بت چون اثر کرد مرا فرمود و هم در شب خبرکرد، خاقانی، چو دوری چند رفت از جام نوشین گران شد هر سری از خواب دوشین، نظامی، به برخورداری آمد خواب نوشین که برناخورده بود از خواب دوشین، نظامی، چونکه ماهان چنان بهشتی یافت دل ز دوزخ سرای دوشین تافت، نظامی، صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیابرخیز که غوغا می کند در سر خیال خواب دوشینم، حافظ
دیشب و شب گذشته، (ناظم الاطباء)، دوشینه، دیشبین، (یادداشت مؤلف) : تا خم می را بگشاد مه دوشین سر زهد من نیست شد و توبه من زیر و زبر، فرخی، شب دوشین شبی بوده ست بس خوش به جان بودم من آن شب را خریدار، فرخی، در خمار می دوشینم ای نیک حبیب خون انگور دو سالیم بفرموده طبیب، منوچهری، زیرا که تا به صبح شب دوشین بیدار داشت بادۀ دوشینم، ناصرخسرو، مرا از خواب دوشین دوش بجهاند سحرگاهان یکی زآن زنگیانت، ناصرخسرو، حیران و دلشکسته چنین امروز از رنج و از تفکر دوشینم، ناصرخسرو، در دلم تا به سحرگاه شب دوشین هیچ نآرامید این خاطر روشن بین، ناصرخسرو، ای پسرگفت درین شعر ترا حجت آنچه دل گفت مر او را به شب دوشین، ناصرخسرو، از بادۀ دوشین قدحی بیش نماند وز عمر ندانم که چه باقی مانده ست، خیام، گفتم ای جان وعده دوشین خود را کن وفا گفت نشنیدی کلام اللیل یمحوه النهار، (منسوب به خواجه نظام الملک)، گفتم بده آن وعده دوشین ما را دوشی برزد نکرد تمکین ما را، خاقانی، تب دوشین در آن بت چون اثر کرد مرا فرمود و هم در شب خبرکرد، خاقانی، چو دوری چند رفت از جام نوشین گران شد هر سری از خواب دوشین، نظامی، به برخورداری آمد خواب نوشین که برناخورده بود از خواب دوشین، نظامی، چونکه ماهان چنان بهشتی یافت دل ز دوزخ سرای دوشین تافت، نظامی، صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیابرخیز که غوغا می کند در سر خیال خواب دوشینم، حافظ
شیرین، دلپسند، برای مثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مثال دم نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
شیرین، دلپسند، برای مِثال لب نوشین، خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی - ۵۲) شفابخش، برای مِثال دَمِ نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی - ۸۰۱) گوارا، خوش گوار، برای مِثال به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی - ۳۹۳)
کسی که یک چیز را دو تا ببیند، لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول
کسی که یک چیز را دو تا ببیند، لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کَژبین، چَپ چِشم، چِشم گَشته، کَج چِشم، کَج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کِلیک، کَلاژ، کَلاژِه، کَلاج، اَحوَل
منسوب به دوش. (ناظم الاطباء). دوشین. دیشبینه. دیشبی. (یادداشت مؤلف). به معنی دوش که شب گذشته باشد. (آنندراج) ، دیشب و شب گذشته. (ناظم الاطباء). شب پیش. دوشین. دوش. (یادداشت مؤلف) : گفتم که بیا وعده دوشینه بیار ور نه بخروشم از تو اکنون چو هزار. فرخی. دوشینه پی شراب می گردیدم افسرده گلی کنار آتش دیدم. (منسوب به خیام). به جان آوردن دوشینه منگر بجان بین کآوریدم دیده بر سر. نظامی. همان افسانۀ دوشینه گفتند همان لعل پرندوشینه سفتند. نظامی. ملک برخاست جام باده در دست هنوز از بادۀ دوشینه سرمست. نظامی. ماه دوشینه را رساند به مهد بست کابین چنانکه باشد عهد. نظامی. مگر طشت دوشینه کافتاده بود به وقت سحرگه صدا داده بود. نظامی. ز دهقان دوشینه یاد آمدش. سعدی (بوستان). که دوشینه معذور بودی و مست ترا و مرا بربط و سر شکست. سعدی (بوستان). سحرگه میان بست و در باز کرد همان لطف دوشینه آغاز کرد. سعدی (بوستان). دوشینه به کوی می فروشان پیمانۀ می به زر خریدم. جلال الدین اکبرشاه (از تاریخ ادبیات صفا ج 5 بخش 1 ص 455). دوشینه بر آستان یاد از سر درد می مالیدم سر و دودست و رخ زرد بر حلقۀ در دست زدم گفت: چرا؟ بیهوده بود کوفتن آهن یوسف عادل شاه. (از تاریخ ادبیات صفاج 5 بخش 1 ص 448). - دوشینه شب، شب گذشته و دیشب. (ناظم الاطباء). شب دوشین. (یادداشت مؤلف) : دیدی چه دراز بود دوشینه شبم هان ای شب وصل آن چنان باش که دوش. عنصری منسوب به دوش به معنی کتف و شانه، بار بر دوش. (ناظم الاطباء)
منسوب به دوش. (ناظم الاطباء). دوشین. دیشبینه. دیشبی. (یادداشت مؤلف). به معنی دوش که شب گذشته باشد. (آنندراج) ، دیشب و شب گذشته. (ناظم الاطباء). شب پیش. دوشین. دوش. (یادداشت مؤلف) : گفتم که بیا وعده دوشینه بیار ور نه بخروشم از تو اکنون چو هزار. فرخی. دوشینه پی شراب می گردیدم افسرده گلی کنار آتش دیدم. (منسوب به خیام). به جان آوردن دوشینه منگر بجان بین کآوریدم دیده بر سر. نظامی. همان افسانۀ دوشینه گفتند همان لعل پرندوشینه سفتند. نظامی. ملک برخاست جام باده در دست هنوز از بادۀ دوشینه سرمست. نظامی. ماه دوشینه را رساند به مهد بست کابین چنانکه باشد عهد. نظامی. مگر طشت دوشینه کافتاده بود به وقت سحرگه صدا داده بود. نظامی. ز دهقان دوشینه یاد آمدش. سعدی (بوستان). که دوشینه معذور بودی و مست ترا و مرا بربط و سر شکست. سعدی (بوستان). سحرگه میان بست و در باز کرد همان لطف دوشینه آغاز کرد. سعدی (بوستان). دوشینه به کوی می فروشان پیمانۀ می به زر خریدم. جلال الدین اکبرشاه (از تاریخ ادبیات صفا ج 5 بخش 1 ص 455). دوشینه بر آستان یاد از سر درد می مالیدم سر و دودست و رخ زرد بر حلقۀ در دست زدم گفت: چرا؟ بیهوده بود کوفتن آهن یوسف عادل شاه. (از تاریخ ادبیات صفاج 5 بخش 1 ص 448). - دوشینه شب، شب گذشته و دیشب. (ناظم الاطباء). شب دوشین. (یادداشت مؤلف) : دیدی چه دراز بود دوشینه شبم هان ای شب وصل آن چنان باش که دوش. عنصری منسوب به دوش به معنی کتف و شانه، بار بر دوش. (ناظم الاطباء)