بکارت و دخترگی. (ناظم الاطباء). دختری. (از شرفنامۀ منیری). باکره بودن. (فرهنگ لغات ولف). عذار. عذرت. دختری. (یادداشت مؤلف). عذره. بکارت. (دهار). قضه. عذر. (منتهی الارب) : رسیده بدین سال و دوشیزه اند به دوشیزگی نیز پاکیزه اند. فردوسی. از او ناشده حال دوشیزگی ولیکن بسوده مر او را رجال. ناصرخسرو. کعبه: دوشیزگی دختر. اختضار، زایل کردن دوشیزگی دختر. افتراع، دوشیزگی ربودن. (منتهی الارب). - دوشیزگی بردن، بکارت برداشتن و تصرف کردن دختر را. (از ناظم الاطباء). اقتضاض. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب). اعتذار. ابتکار. (تاج المصادر بیهقی). طمث. (دهار) : عروسان رادوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. (التفهیم). ببردم از او مهر دوشیزگی وزآن سلسبیلش زدم ساغری. منوچهری. فرع، دوشیزگی بکر بردن. افراع، دوشیزگی بردن عروس را. (منتهی الارب). - دوشیزگی ستدن، زایل کردن بکارت. دختری بردن: فرمود (عملوق) که هیچکس مبادا که دختر دوشیزه به شوی دهداز قبیلۀ جدیس تا نخست به من نیارد و دوشیزگی او بستانم. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). رجوع به دوشیزه شود
بکارت و دخترگی. (ناظم الاطباء). دختری. (از شرفنامۀ منیری). باکره بودن. (فرهنگ لغات ولف). عذار. عذرت. دختری. (یادداشت مؤلف). عذره. بکارت. (دهار). قضه. عذر. (منتهی الارب) : رسیده بدین سال و دوشیزه اند به دوشیزگی نیز پاکیزه اند. فردوسی. از او ناشده حال دوشیزگی ولیکن بسوده مر او را رجال. ناصرخسرو. کُعبَه: دوشیزگی دختر. اختضار، زایل کردن دوشیزگی دختر. افتراع، دوشیزگی ربودن. (منتهی الارب). - دوشیزگی بردن، بکارت برداشتن و تصرف کردن دختر را. (از ناظم الاطباء). اقتضاض. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب). اعتذار. ابتکار. (تاج المصادر بیهقی). طمث. (دهار) : عروسان رادوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. (التفهیم). ببردم از او مهر دوشیزگی وزآن سلسبیلش زدم ساغری. منوچهری. فرع، دوشیزگی بکر بردن. افراع، دوشیزگی بردن عروس را. (منتهی الارب). - دوشیزگی ستدن، زایل کردن بکارت. دختری بردن: فرمود (عملوق) که هیچکس مبادا که دختر دوشیزه به شوی دهداز قبیلۀ جدیس تا نخست به من نیارد و دوشیزگی او بستانم. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). رجوع به دوشیزه شود