جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دوشیزگان

دوریزگان

دوریزگان
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. واقع در 41 هزارگزی شمال خاوری بهبهان و 36 هزارگزی شمال راه شوسه آرو به بهبهان. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالروست و ساکنین آن از طایفۀ بویراحمدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

دولیسگان

دولیسگان
دهی است از دهستان بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در22هزارگزی شمال زاغه دارای 250 تن سکنه است، صنایع دستی زنان آنجا فرش و جاجیم و طناب بافی، آب آن از سراب دولیسگان است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است ازدهستان ایتیوند شهرستان خرم آباد مرکز دهستان، واقع در 18هزارگزی شمال نورآباد دارای 600 تن سکنه است، آب آن از قنات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

دوشیزگی

دوشیزگی
بکارت و دخترگی. (ناظم الاطباء). دختری. (از شرفنامۀ منیری). باکره بودن. (فرهنگ لغات ولف). عذار. عذرت. دختری. (یادداشت مؤلف). عذره. بکارت. (دهار). قضه. عذر. (منتهی الارب) :
رسیده بدین سال و دوشیزه اند
به دوشیزگی نیز پاکیزه اند.
فردوسی.
از او ناشده حال دوشیزگی
ولیکن بسوده مر او را رجال.
ناصرخسرو.
کُعبَه: دوشیزگی دختر. اختضار، زایل کردن دوشیزگی دختر. افتراع، دوشیزگی ربودن. (منتهی الارب).
- دوشیزگی بردن، بکارت برداشتن و تصرف کردن دختر را. (از ناظم الاطباء). اقتضاض. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب). اعتذار. ابتکار. (تاج المصادر بیهقی). طمث. (دهار) : عروسان رادوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. (التفهیم).
ببردم از او مهر دوشیزگی
وزآن سلسبیلش زدم ساغری.
منوچهری.
فرع، دوشیزگی بکر بردن. افراع، دوشیزگی بردن عروس را. (منتهی الارب).
- دوشیزگی ستدن، زایل کردن بکارت. دختری بردن: فرمود (عملوق) که هیچکس مبادا که دختر دوشیزه به شوی دهداز قبیلۀ جدیس تا نخست به من نیارد و دوشیزگی او بستانم. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). رجوع به دوشیزه شود
لغت نامه دهخدا

دیزگان

دیزگان
ده کوچکی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان با 19 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا