جدول جو
جدول جو

معنی دوساق - جستجوی لغت در جدول جو

دوساق
تاریک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ)
دولاغ. در ترکیب اصطلاحی ’چادردولاق’ به معنی چاقچور است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دولاغ شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
کنایه است از گشودن شق هر چیزی مانند شق قلم که وا کنند. (از ’دو’ به معنی عددی + ’فاق’ که معرب ’فاژ’ است به معنی باز کردن دهان در خواب). (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). چون مؤلف لغت شوشترفاق را به معنی فاژ و باز کردن دهان که معنی مصدری دارد گرفته لذا دوفاق را معنی مصدری داده است در صورتی که اصولاً از (’دو’ + ’فاق’ به معنی شکاف و شکاف قلم) مرکب است که در این صورت معنی وصفی دارد (به معنی دوشق و گشوده و دهان بازکرده). (لغت محلی شوشتر) ، کنایه است از ازالۀ بکارت به مدارا
لغت نامه دهخدا
صفت بیان حالت از دوسیدن، دوسا، دوسنده، چفسان، چسبان، (یادداشت مؤلف) :
دومار به گزنده بر دو لب تو دوسان
زآن قلیۀ چو طاعون زآن نان همچو نخچد،
منجیک،
رجوع به دوسنده و دوسانیدن و دوسیدن شود
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ ملکشاهی در پشتکوه، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 68)
لغت نامه دهخدا
دوستاخ، در لهجۀ آذری به معنی زندان است، محبس، زندان خانه، حبس، (یادداشت مؤلف)، رجوع به دوستاخ و زندان شود
لغت نامه دهخدا
دوسنده، چفسنده، چسبنده، (یادداشت مؤلف)، رجوع به دوسنده و دوسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جمع واژۀ واسق، به معنی ناقۀ بارگرفته و آبستن شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوستاق
تصویر دوستاق
ترکی زندانی بندی محبوس بندی زندانی
فرهنگ لغت هوشیار
چند لحظه ی پیش
فرهنگ گویش مازندرانی