توطئه. حیله. نیرنگ. اسباب چینی. توطئه چینی. حقه بازی: با هزار دوز و کلک خانه را از دست من خارج کرد. (یادداشت مؤلف). - دوز و کلک چیدن، توطئه چیدن. کلک جور کردن. (یادداشت مؤلف)
توطئه. حیله. نیرنگ. اسباب چینی. توطئه چینی. حقه بازی: با هزار دوز و کلک خانه را از دست من خارج کرد. (یادداشت مؤلف). - دوز و کلک چیدن، توطئه چیدن. کلک جور کردن. (یادداشت مؤلف)