ذوجنبتین. (لغات فرهنگستان). دورگه. هجین. حیوان از دو جنس مختلف زاده. که پدر از نوعی و مادر از نوعی دیگر دارد: سگهای گرگی دورگند. این اسب یا خروس دورگ است، یعنی اسبی که مادر او عربی و پدرش ترکمانی است یا خروسی که مثلاً از مرغ لاری و خروس عادی است. (از یادداشت مؤلف) ، توسعاً کودکی که از دو خانوادۀ ناکفو یا دو نژاد مختلف تولد شده است: محمود غزنوی دورگ بود که پدر ترک و مادر سگزی داشت. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورگه شود
ذوجنبتین. (لغات فرهنگستان). دورگه. هجین. حیوان از دو جنس مختلف زاده. که پدر از نوعی و مادر از نوعی دیگر دارد: سگهای گرگی دورگند. این اسب یا خروس دورگ است، یعنی اسبی که مادر او عربی و پدرش ترکمانی است یا خروسی که مثلاً از مرغ لاری و خروس عادی است. (از یادداشت مؤلف) ، توسعاً کودکی که از دو خانوادۀ ناکفو یا دو نژاد مختلف تولد شده است: محمود غزنوی دورگ بود که پدر ترک و مادر سگزی داشت. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورگه شود
دوتخمه. دورگ. اسب یا حیوانی که از دو جنس مختلف باشد. اسبی که نژاد وی آمیخته شده باشد. (ناظم الاطباء) : اسب دورگه، اسب دوتخمه. عربی و ترکمانی. اکدش. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورگ شود، مطلق آمیختگی چنانکه آمیختگی زیر و بم آواز و جز آن. - دورگه شدن صوت، جهوری شدن آن چنانکه در نوبالغان. (یادداشت مؤلف). - صدای دورگه، آوازی چون آواز کسی که شب نخفته است. (یادداشت مؤلف)
دوتخمه. دورگ. اسب یا حیوانی که از دو جنس مختلف باشد. اسبی که نژاد وی آمیخته شده باشد. (ناظم الاطباء) : اسب دورگه، اسب دوتخمه. عربی و ترکمانی. اکدش. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورگ شود، مطلق آمیختگی چنانکه آمیختگی زیر و بم آواز و جز آن. - دورگه شدن صوت، جهوری شدن آن چنانکه در نوبالغان. (یادداشت مؤلف). - صدای دورگه، آوازی چون آواز کسی که شب نخفته است. (یادداشت مؤلف)