جدول جو
جدول جو

معنی دوردم - جستجوی لغت در جدول جو

دوردم
(دَ)
دور حمله. فرستنده از دور. آنکه از فاصله دور می دمد. دورانداز. توپ و اسلحه که از مسافت دورهدف را میزند: در هر برجی سه ضرب توپ دوردم برعراده ها سوار کرده. (مجمل التواریخ گلستانه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دودم
تصویر دودم
دارای دو دم یا دو لبه مثلاً شمشیر دودم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردم
تصویر دردم
در حال، فی الحال، فوری، فوراً، بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
(دُ وَ دِ)
آب سرخی که از درخت یز و یا درخت طلح بیرون می آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). دوادم. (آنندراج) (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به دوادم شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
امیل. متولد به سال 1858 میلادی و متوفی به سال 1917 میلادی از بزرگترین جامعه شناسان فرانسوی بعد از اوگوست کنت بود. نظر او در جامعه شناسی تحت تأثیر فلسفۀ تحققی کنت بود، که دورکم از پیروان و منتقدین آن بود. دورکم مذهب و اخلاق و حتی مفاهیمی اساسی مانند فضا و زمان را ناشی از ذهن جمعی جامعه می داند. در تأیید نظریات خود از مردم شناسی و آمار استفادۀ فراوان کرده است. از آثارش تقسیم کار در جامعه (1893 میلادی) قواعد روش جامعه شناسی (1895) خودکشی (1897) و اشکال ابتدایی زندگی مذهبی (1912 میلادی) است. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دُ دِ)
آب سرخ است که از درخت طلح یا درخت یز بیرون آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یا دودم، آب سرخ است که از درخت طلح یا درخت یز بیرون آید و اکثر از کوه بیروت از بلاد شام خیزد و گویند در جوف درختهای کهن متکون میگردد و در افعال قایم مقام مومیایی است که در بدل وی مستعمل می شود. (آنندراج). چیزی است مثل صمغو سرخ مایل به سیاهی، از جوف درختهای کهن درآید و در افعال قایم مقام مومیاست. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که دیر دم کشد از چای و برنج و مانند آن. چای که دیررنگ پس دهد. برنج که دیردم کشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
فوراً. فی الفور. درزمان. درساعت. دروقت. همان دم. حالی. بی درنگ. برفور:
نگون اندرآمد شماساس گرد
بیفتاد بر جای ودردم بمرد.
فردوسی.
برون رفتم از جامه دردم چو شیر
که ترسیدم از زجر برنا و پیر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دِ دِ)
زنی که به شب آمد و رفت نماید، ناقه دردم، شتر مادۀ کلان سال، و میم آن زائد است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ویا ماده شتری که دندانهای او به ’دردر’ و ریشه آن رسیده باشد. (از منتهی الارب). و رجوع به درداء شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
زن نوجوان کوتاه بالای بدرفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
دارای دودم و دولبه. (ناظم الاطباء). که از دو سوی ببرد. دارای دولبۀ تیز و بران. دودمه. دولبه.
- شمشیر یا تیغدودم، تیغ و شمشیر با دولبۀ برنده و تیز. دولب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دودم
تصویر دودم
دولبه، از دو سو ببرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوادم
تصویر دوادم
سرخابه آب سرخی که از برخی درختان بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردم
تصویر دردم
فی الفور، فوراً، در ساعت
فرهنگ لغت هوشیار
آنی، بلافاصله، فوراً، فی الفور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی در جنوب روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دوشیدن دوباره ی گوسفندان، نوعی حشره
فرهنگ گویش مازندرانی