دور حمله. فرستنده از دور. آنکه از فاصله دور می دمد. دورانداز. توپ و اسلحه که از مسافت دورهدف را میزند: در هر برجی سه ضرب توپ دوردم برعراده ها سوار کرده. (مجمل التواریخ گلستانه)
دور حمله. فرستنده از دور. آنکه از فاصله دور می دمد. دورانداز. توپ و اسلحه که از مسافت دورهدف را میزند: در هر برجی سه ضرب توپ دوردم برعراده ها سوار کرده. (مجمل التواریخ گلستانه)
آب سرخی که از درخت یز و یا درخت طلح بیرون می آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). دوادم. (آنندراج) (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به دوادم شود
آب سرخی که از درخت یز و یا درخت طلح بیرون می آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). دوادم. (آنندراج) (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به دوادم شود
امیل. متولد به سال 1858 میلادی و متوفی به سال 1917 میلادی از بزرگترین جامعه شناسان فرانسوی بعد از اوگوست کنت بود. نظر او در جامعه شناسی تحت تأثیر فلسفۀ تحققی کنت بود، که دورکم از پیروان و منتقدین آن بود. دورکم مذهب و اخلاق و حتی مفاهیمی اساسی مانند فضا و زمان را ناشی از ذهن جمعی جامعه می داند. در تأیید نظریات خود از مردم شناسی و آمار استفادۀ فراوان کرده است. از آثارش تقسیم کار در جامعه (1893 میلادی) قواعد روش جامعه شناسی (1895) خودکشی (1897) و اشکال ابتدایی زندگی مذهبی (1912 میلادی) است. (از دایره المعارف فارسی)
امیل. متولد به سال 1858 میلادی و متوفی به سال 1917 میلادی از بزرگترین جامعه شناسان فرانسوی بعد از اوگوست کنت بود. نظر او در جامعه شناسی تحت تأثیر فلسفۀ تحققی کنت بود، که دورکم از پیروان و منتقدین آن بود. دورکم مذهب و اخلاق و حتی مفاهیمی اساسی مانند فضا و زمان را ناشی از ذهن جمعی جامعه می داند. در تأیید نظریات خود از مردم شناسی و آمار استفادۀ فراوان کرده است. از آثارش تقسیم کار در جامعه (1893 میلادی) قواعد روش جامعه شناسی (1895) خودکشی (1897) و اشکال ابتدایی زندگی مذهبی (1912 میلادی) است. (از دایره المعارف فارسی)
آب سرخ است که از درخت طلح یا درخت یز بیرون آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یا دودم، آب سرخ است که از درخت طلح یا درخت یز بیرون آید و اکثر از کوه بیروت از بلاد شام خیزد و گویند در جوف درختهای کهن متکون میگردد و در افعال قایم مقام مومیایی است که در بدل وی مستعمل می شود. (آنندراج). چیزی است مثل صمغو سرخ مایل به سیاهی، از جوف درختهای کهن درآید و در افعال قایم مقام مومیاست. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
آب سرخ است که از درخت طلح یا درخت یز بیرون آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یا دُوَدِم، آب سرخ است که از درخت طلح یا درخت یز بیرون آید و اکثر از کوه بیروت از بلاد شام خیزد و گویند در جوف درختهای کهن متکون میگردد و در افعال قایم مقام مومیایی است که در بدل وی مستعمل می شود. (آنندراج). چیزی است مثل صمغو سرخ مایل به سیاهی، از جوف درختهای کهن درآید و در افعال قایم مقام مومیاست. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
فوراً. فی الفور. درزمان. درساعت. دروقت. همان دم. حالی. بی درنگ. برفور: نگون اندرآمد شماساس گرد بیفتاد بر جای ودردم بمرد. فردوسی. برون رفتم از جامه دردم چو شیر که ترسیدم از زجر برنا و پیر. سعدی
فوراً. فی الفور. درزمان. درساعت. دروقت. همان دم. حالی. بی درنگ. برفور: نگون اندرآمد شماساس گرد بیفتاد بر جای ودردم بمرد. فردوسی. برون رفتم از جامه دردم چو شیر که ترسیدم از زجر برنا و پیر. سعدی
زنی که به شب آمد و رفت نماید، ناقه دردم، شتر مادۀ کلان سال، و میم آن زائد است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ویا ماده شتری که دندانهای او به ’دردر’ و ریشه آن رسیده باشد. (از منتهی الارب). و رجوع به درداء شود
زنی که به شب آمد و رفت نماید، ناقه دردم، شتر مادۀ کلان سال، و میم آن زائد است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ویا ماده شتری که دندانهای او به ’دردر’ و ریشه آن رسیده باشد. (از منتهی الارب). و رجوع به درداء شود
دارای دودم و دولبه. (ناظم الاطباء). که از دو سوی ببرد. دارای دولبۀ تیز و بران. دودمه. دولبه. - شمشیر یا تیغدودم، تیغ و شمشیر با دولبۀ برنده و تیز. دولب. (یادداشت مؤلف)
دارای دودم و دولبه. (ناظم الاطباء). که از دو سوی ببرد. دارای دولبۀ تیز و بران. دودمه. دولبه. - شمشیر یا تیغدودم، تیغ و شمشیر با دولبۀ برنده و تیز. دولب. (یادداشت مؤلف)