جدول جو
جدول جو

معنی دورتک - جستجوی لغت در جدول جو

دورتک
(تَ)
عمیق. دورته. ژرف. گود. دورفرو. دورفرود. مقابل نزدیک تک. بعیدالقعر. بعیدالغور. غائر. غائره. (یادداشت مؤلف). جوار. قعیر. قعور. عمیق. عمیقه. مطاره، چاه دورتک. هیقم، دریای فراخ دورتک. جرور. شطون، چاه دورتک. دبوب حجر، غار دورتک. خیسق، دورتک از چاه و گور. حوض مجیر، حوض دورتک. اقعار، دورتک شدن. امعاق، دورتک گردانیدن چاه را. قعاره. عماقه. تعمق. عمق، دورتک گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صورتک
تصویر صورتک
صورت کوچک، تصویر کوچک، مجسمۀ کوچک، ماسک
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَ)
کمی دورتر. اندکی دورتر:
چون بر حافظخویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک.
حافظ.
، بسیار دورتر، به این معنی ’کاف’ برای تعظیم باشد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان. در 14هزارگزی جنوب خاوری مینودشت. دارای 240 تن سکنه. آب آن از چشمه سار است. صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
مصغر صورت. صورتهای خرد. تصویرهای کوچک. مجسمه های خرد: همچنان باشد که صورتکها ساخته باشی از چوب و از نمد بعد از آن به حضرت عرض کنی... (فیه ما فیه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
که مانند گور بدود:
برق جه، بادگذر یوزدو و کوه قرار
شیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. در 44 هزارگزی جنوب الیگودرز. با 110 تن سکنه. صنایع دستی قالیچه بافی و آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نگارک، تندیسک از خاز (خمیر نان) : تتی صورت کوچک تصویر کوچک، مجسمه خرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مانند گور بدود: برق جه باد گذر یوز دو و کوه قرار شیر دل پیل قدم گورتک آهو پرواز. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورتر
تصویر دورتر
ابعد
فرهنگ واژه فارسی سره
از روساهای کوهسار فندرسک استارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی