- دورتک (تَ)
عمیق. دورته. ژرف. گود. دورفرو. دورفرود. مقابل نزدیک تک. بعیدالقعر. بعیدالغور. غائر. غائره. (یادداشت مؤلف). جوار. قعیر. قعور. عمیق. عمیقه. مطاره، چاه دورتک. هیقم، دریای فراخ دورتک. جرور. شطون، چاه دورتک. دبوب حجر، غار دورتک. خیسق، دورتک از چاه و گور. حوض مجیر، حوض دورتک. اقعار، دورتک شدن. امعاق، دورتک گردانیدن چاه را. قعاره. عماقه. تعمق. عمق، دورتک گردیدن. (منتهی الارب)
