جدول جو
جدول جو

معنی دوربینی - جستجوی لغت در جدول جو

دوربینی
دیدن از دور، در پزشکی حالت چشم که دور را بهتر از نزدیک ببیند، کنایه از دوراندیشی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
فرهنگ فارسی عمید
دوربینی
صفت و حالت دوربین، دیدن موجودات از فاصله دور، دیدن دور بهتر از نزدیک، مآل اندیشی و عاقبت اندیشی و بصیرت، (ناظم الاطباء)، صفت و حالت دوراندیش، دوراندیشی، آخربینی، تدبیر درکارها، (یادداشت مؤلف) :
تو از شهامت و کیاست و دوربینی و فراست او خبر نداری، (سندبادنامه ص 289)، و بسا زیرک و دانا که ازدوربینی در کارهای صعب افتاده اند، (سندبادنامه ص 309)،
چاهی آنگاه سرگشاده به پیش
چون ندیدی به دوربینی خویش،
نظامی،
رجوع به دوربین شود
لغت نامه دهخدا
دوربینی
كاميرا
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به عربی
دوربینی
Farsightedness
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دوربینی
hypermétropie
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دوربینی
สายตายาว
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به تایلندی
دوربینی
دوربینی، دوربین دوچشمی، تلسکوپی
دیکشنری اردو به فارسی
دوربینی
دوربینی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به اردو
دوربینی
দূরদৃষ্টি
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به بنگالی
دوربینی
hipermetropi
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دوربینی
kuona mbali
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دوربینی
원시
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به کره ای
دوربینی
遠視
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دوربینی
רוחקְוִי
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به عبری
دوربینی
दूरदृष्टि
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به هندی
دوربینی
rabun jauh
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دوربینی
verziendheid
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به هلندی
دوربینی
hipermetropía
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دوربینی
ipermetropia
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دوربینی
hipermetropia
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دوربینی
远视
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به چینی
دوربینی
dalekowzroczność
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به لهستانی
دوربینی
далекозорість
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دوربینی
Weitsichtigkeit
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به آلمانی
دوربینی
дальнозоркость
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوبینی
تصویر دوبینی
یکی را دوتا دیدن، لوچ بودن، لوچی، حالت چشم که یک چیز را دوتا ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده،
مقابل نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند،
در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند
دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند
دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور بینی
تصویر دور بینی
دیدن اشیا دور مقابل نزدیک بینی، عاقبت اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو بینی
تصویر دو بینی
دو تا دیدن هر شی احولی، دو رویی منافق نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
عاقبت اندیش، نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
Farsighted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
дальнозоркий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
weitsichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی