جدول جو
جدول جو

معنی دوربین - جستجوی لغت در جدول جو

دوربین
وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده،
مقابل نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند،
در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند
دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند
دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
فرهنگ فارسی عمید
دوربین
(سَ)
کسی که از دور خوب می بیند. (ناظم الاطباء). دوربیننده. که قدرت دیدن دوردست را دارد. که اشیاءیا اشخاص دوردست را تواند دیدن. که دید چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور دارد:
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی.
منوچهری.
طرفه کور دوربین تیزچشم
لیک از اشتر نبیند غیرپشم.
مولوی.
چنین گفت پیش زغن کرکسی
که نبود زمن دوربین تر کسی.
سعدی (بوستان).
، مقابل نزدیک بین. کسی که دور را بهتر از نزدیک می بیند. چشمی که دور را بهتر از نزدیک می بیند، دوراندیش و عاقل و بابصیرت و مطلع و باادراک و زیرک و خردمندو هوشیار و بافراست. (ناظم الاطباء). عاقل و دوراندیش. (آنندراج). عاقبت اندیش. لطیف. (ترجمان القرآن) (دهار). آنکه به عاقبت کار اندیشد. مآل اندیش. آخربین. عاقبت اندیش. مآل بین. (یادداشت مؤلف) :
که جنگاوران از سپه برگزین
دلیران نیزه ور دوربین.
فردوسی.
یکی دوربین مرد جویای کار
نباشد چنو نامدار و سوار.
فردوسی.
یکی دوربین مرد جویای کار
بدیدمش آهسته گرد و سوار.
فردوسی.
می داند (منوچهربن قابوس) روز پدرم (محمود) به پایان آمده است جانب خویشتن را خواهد که با ما استوار کند که مردی زیرک و پیر دوربین است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131).
گرچه پشم اند هر دو، هرگز بوده ست
سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون.
ناصرخسرو.
انبوهی یاران که دوربین و کاردان نباشند عین مضرت است. (کلیله و دمنه).
و ز بر آن خوابگاه طارم پیری مسن
همچو امل دوربین همچو اجل جان ستان.
؟
صاحب مایه دوربین باشد
مایه چون کم بود چنین باشد.
نظامی.
چشم عقل دوربین را روز و شب
درجمال خویش حیران کرده ای.
عطار.
فریدون وزیری پسندیده داشت
که روشن دل و دوربین دیده داشت.
سعدی (بوستان).
نصیحت شنو مردم دوربین
نکارند در هیچ دل تخم کین.
سعدی (بوستان).
در وادیی که رو به قفا می روند خلق
در قعر چاهم از نظر دوربین خویش.
صائب.
دلهام، مرد رسا و دوربین. دلمز، مرد توانا و دوربین. (منتهی الارب)،
{{اسم مرکّب}} آلتی متعلق به ابصار که بزرگ می کند و نزدیک می نماید چیزهای دور را و اختراع این آلت در سدۀ هفدهم میلادی شد و به واسطۀ آن انقلاب بزرگی در علم هیأت پدید آمد. (ناظم الاطباء). نوعی از عینک که بدان چیز دور را به آسانی توان دید. چیزی باشد که احوال دریا را ناخدا بدان معلوم کند و برای استعلام لشکر بیگانه هم بکار آید. (آنندراج). نظاره. (المنجد). اسباب بصری برای رؤیت نسبتاً واضح اشیاء دور یا به عبارت رایج برای بزرگتر و نزدیکتر نشان دادن اشیاء دور ازآنچه با چشم غیر مسلح دیده می شوند. دو جزء اساسی هردوربین عبارت است از نقشگیر، که نور را گرد آورد و متمرکز کند و دیدگر که تصویر حاصل از نقشگیر را بزرگ می کند. دوربین را به نجومی و زمینی تقسیم می کنند، دوربین نجومی همان تلسکوپ است که برای بررسی اشیاء بسیار دور (مانند ستارگان) بکار می روند و فواید دیگر نیز دارند. تصاویر حاصل ازآنها معکوس است، ولی این امر مخل به استفاده از آنها نیست. بر خلاف در رؤیت اشیاء زمینی مطلوب آن است که منظرۀ عادی آنها محفوظ بماند و لهذا این دوربینهاچنان تعبیه شده اند که تصویر حاصل از آنها مستقیم باشد. قدیمترین نوع دوربین زمینی دوربین گالیله است که نقشگیرش یک عدسی محدب و دیدگرش یک عدسی مقعر است. این دوربین را گالیله برای رصد آسمان ساخت و چهار قمربزرگ مشتری را با آن کشف کرد ولی امروزه به عنوان دوربین زمینی از آن استفاده می شود. دوربین انواع دیگری نیز دارد، مانند دوربین دوچشمی و دوربین یک چشمی و دوربین عکاسی. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
دوربین
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
دوربین
نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
فرهنگ فارسی معین
دوربین
عاقبت اندیش، نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
فرهنگ فارسی معین
دوربین
تلسکوپ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوربین
دوربین دو نوع است. یکی چشمی و دیگری عکس برداری یا فیلمبرداری. دوربین چشمی در خواب های ما تجسم انتظارهایی است که از آینده داریم و کلا چیزهایی که می خواهیم و آرزو داریم که به آنها برسیم. هر چه دوربین کارآمدتر باشد توانایی بیشتر ما را در برآوردن آرزوها نشان می دهد. دوربین عکس و فیلمبرداری برخورد ما را با حوادث روزمره زندگی نشان می دهد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
دوربین
آلة تصويرٍ
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به عربی
دوربین
Farsighted
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دوربین
prévoyant
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دوربین
mwenye kuona mbali
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دوربین
دور بین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به اردو
دوربین
দূরদৃষ্টি
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به بنگالی
دوربین
สายตายาว
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به تایلندی
دوربین
רואה למרחקים
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به عبری
دوربین
ileri görüşlü
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دوربین
먼 시야의
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به کره ای
دوربین
近視の
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دوربین
दूरदर्शी
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به هندی
دوربین
berpandangan jauh
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دوربین
verziend
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به هلندی
دوربین
previsivo
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دوربین
previdente
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دوربین
previdente
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دوربین
远视的
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به چینی
دوربین
dalekowzroczny
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به لهستانی
دوربین
далекозорий
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دوربین
weitsichtig
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به آلمانی
دوربین
дальнозоркий
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
دیدن از دور، در پزشکی حالت چشم که دور را بهتر از نزدیک ببیند، کنایه از دوراندیشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
Farsightedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
далекозорість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
Weitsichtigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
дальнозоркость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوربینی
تصویر دوربینی
dalekowzroczność
دیکشنری فارسی به لهستانی