جدول جو
جدول جو

معنی دورانی - جستجوی لغت در جدول جو

دورانی
(دَ وَ)
منسوب به دوران. چرخش.
- حرکت دورانی، جنبش چرخشی. حرکت بطور دایره، یعنی دهری و زمانی. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دورانی
دورانيٌّ
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به عربی
دورانی
Convulsive
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دورانی
convulsif
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دورانی
פרכוסי
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به عبری
دورانی
convulsief
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به هلندی
دورانی
krampfhaft
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به آلمانی
دورانی
судомний
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دورانی
konwulsyjny
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به لهستانی
دورانی
痉挛的
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به چینی
دورانی
convulsivo
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دورانی
convulsivo
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دورانی
convulsivo
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دورانی
けいれんの
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دورانی
kejang
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دورانی
दौरेदार
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به هندی
دورانی
دورانی، مدّت
دیکشنری اردو به فارسی
دورانی
دورانی
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به اردو
دورانی
খিঁচুনি
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به بنگالی
دورانی
กระตุก
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به تایلندی
دورانی
судорожный
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به روسی
دورانی
kasılma
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دورانی
경련성의
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به کره ای
دورانی
mshituko
تصویری از دورانی
تصویر دورانی
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بورانی
تصویر بورانی
غذایی که از اسفناج یا بادمجان، ماست و سیر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
آذرنگ درفشان شیدا تاپیک روشن منسوب به نور دارای نورمنور مقابل ظلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورانی
تصویر گورانی
منسوب به گوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فورانی
تصویر فورانی
منسوب به فوران از مردن فور
فرهنگ لغت هوشیار
پدرام (وحشی) آدمی پرنده، تلخوم (گویش گیلکی) پرنده ای از راسته کبوتران بیگانه، کسی وحشی (مرغ کبوتر مردم)، کسی احدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
((دَ))
منسوب به دیر، دیرنشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
درخشان، روشن
فرهنگ واژه فارسی سره
دوره ای، مدّت
دیکشنری اردو به فارسی