جدول جو
جدول جو

معنی دودیه - جستجوی لغت در جدول جو

دودیه
پیچک پاپیتال
تصویری از دودیه
تصویر دودیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوایه
تصویر دوایه
کبود دندانی، سر شیر، پوسته پوست تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوریه
تصویر دوریه
گشتی شبگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسیه
تصویر دوسیه
فرانسوی پرونده پرونده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وادی، رودها، دره ها جمع وادی رودها رودخانه ها، دره ها فرجه های بین کوهها و پشته ها که مجرای سیل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اودیه
تصویر اودیه
وادی ها، سرزمین ها، فضاها، جایگاه ها، گشادگی های میان دو کوه، دره ها، رودخانه ها، جمع واژۀ وادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوسیه
تصویر دوسیه
((دُ س یِ))
پرونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوسیه
تصویر دوسیه
پرونده، نوشته ها و سندهای راجع به یک موضوع که در یک پوشه جمع شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوده
تصویر دوده
آل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دویه
تصویر دویه
زن بیمار تباه شکم
فرهنگ لغت هوشیار
جسم نرم و سیاهرنگ و چرب که از دود نفت میگیرند، از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم بدست میاید، و بمعنی دودمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودی
تصویر دودی
رنگ خاکستری تیره، به رنگ خاکستری تیره، معتاد به دخانیات یا مواد مخدر، ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند مثلاً ماهی دودی
فرهنگ فارسی عمید
ودیه در فارسی همسر مرد زن روجه زن: معبر گفت که در همین حلال تو نهال جمال بشکفد و شجره ودیه تو بثمره ولادت مثمر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوده
تصویر دوده
دودمان، ماده ای سیاه و نرم که از دود مواد نفتی، حاصل شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ودیه
تصویر ودیه
((وُ دِّ یَُ))
کنایه از زوجه، زن
فرهنگ فارسی معین
جسمی نرم و چرب و سیاه رنگ که از دود نفت می گیرند. از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم به دست می آید. در صنعت برای ساختن رنگ های نقاشی و مرکب چاپ به کار می رود، دودمان، نسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودی
تصویر دودی
Smoked, Smoky
دیکشنری فارسی به انگلیسی
копченый , дымный
دیکشنری فارسی به روسی
geräuchert, rauchig
دیکشنری فارسی به آلمانی
копчений , димний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
熏制的 , 烟雾弥漫的
دیکشنری فارسی به چینی
defumado, esfumaçado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
धुँआधार , धुंआधार
دیکشنری فارسی به هندی
燻製の , 煙い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
훈제된 , 연기가 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
tütsülenmiş, tütsülü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ya moshi, yenye moshi
دیکشنری فارسی به سواحیلی