امپراتور انام (1830- 1883 میلادی)، آزار و شکنجه ای که او نسبت به مبلغان دین مسیح روا داشت موجب دخالت نظامی دولت فرانسه در کوشن شین و سپس لشکرکشی به تونکن گردید، (از لاروس)
امپراتور انام (1830- 1883 میلادی)، آزار و شکنجه ای که او نسبت به مبلغان دین مسیح روا داشت موجب دخالت نظامی دولت فرانسه در کوشن شین و سپس لشکرکشی به تونکن گردید، (از لاروس)
آلتی است ازآلات موسیقی. حاجی خلیفه آن را در کشف الظنون در علم آلات العجمیه الموسیقانیه نام برده است. (یادداشت مؤلف). دودوک. طوطک. یکی از سازهای بادی است یا نی لبک. (از فرهنگ فارسی معین). توتک. رجوع به نی لبک شود
آلتی است ازآلات موسیقی. حاجی خلیفه آن را در کشف الظنون در علم آلات العجمیه الموسیقانیه نام برده است. (یادداشت مؤلف). دودوک. طوطک. یکی از سازهای بادی است یا نی لبک. (از فرهنگ فارسی معین). توتک. رجوع به نی لبک شود
دوبدو. دو با دو. (ناظم الاطباء). مثنی. (ترجمان القرآن)، (اصطلاح نرد) در اصطلاح نرد عبارت است از اینکه هریک از دو مقامر بازی را دو دور برده باشند: ما حالا دودو هستیم، دو و دو هستیم، {{عدد مرکّب}} جفت دو. دو به اضافۀ دو. دوبا دو. در اصطلاح نردبازان عبارت است از اینکه چون کعبتین (هر دو طاس) را از دست رها کنند نقش هر دو یا خال (دو) بر صفحه قرار گیرد. (یادداشت مؤلف)
دوبدو. دو با دو. (ناظم الاطباء). مثنی. (ترجمان القرآن)، (اصطلاح نرد) در اصطلاح نرد عبارت است از اینکه هریک از دو مقامر بازی را دو دور برده باشند: ما حالا دودو هستیم، دو و دو هستیم، {{عَدَدِ مُرَکَّب}} جفت دو. دو به اضافۀ دو. دوبا دو. در اصطلاح نردبازان عبارت است از اینکه چون کعبتین (هر دو طاس) را از دست رها کنند نقش هر دو یا خال (دو) بر صفحه قرار گیرد. (یادداشت مؤلف)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان. در 14هزارگزی جنوب خاوری مینودشت. دارای 240 تن سکنه. آب آن از چشمه سار است. صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان. در 14هزارگزی جنوب خاوری مینودشت. دارای 240 تن سکنه. آب آن از چشمه سار است. صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از بخش دلیجان شهرستان محلات. 320 تن سکنه. آب آن از قنات، و رود خانه قم و راه آن شوسه است و آثار قدیمی آن کاروانسرای شاه عباسی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش دلیجان شهرستان محلات. 320 تن سکنه. آب آن از قنات، و رود خانه قم و راه آن شوسه است و آثار قدیمی آن کاروانسرای شاه عباسی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
تکرار ’دو’ ’ ریشه مضارع دویدن’. دویدن از پی هم. پی در پی دویدن. (از یادداشت مؤلف). - چشمهای کسی به دودو افتادن، دودو زدن از کثرت ضعف و لاغری. جنبان شدن چشمها در چشمخانه. (یادداشت مؤلف). - دودو زدن (در اطفال) ، دویدن از پی دویدن. (یادداشت مؤلف). - دودو زدن چشمهای کسی، به دودو افتادن آنها. حرکت متوالی چشمها از ضعف و لاغری. ضعیف و سست شدن آنها. به علت ضعف مزاج حرکات پیوسته و غیرطبیعی داشتن چشم. (یادداشت مؤلف). - دودو کردن، دویدنهای پیاپی (در کودکان) بدوبدوکردن
تکرار ’دو’ ’ ریشه مضارع دویدن’. دویدن از پی هم. پی در پی دویدن. (از یادداشت مؤلف). - چشمهای کسی به دودو افتادن، دودو زدن از کثرت ضعف و لاغری. جنبان شدن چشمها در چشمخانه. (یادداشت مؤلف). - دودو زدن (در اطفال) ، دویدن از پی دویدن. (یادداشت مؤلف). - دودو زدن چشمهای کسی، به دودو افتادن آنها. حرکت متوالی چشمها از ضعف و لاغری. ضعیف و سست شدن آنها. به علت ضعف مزاج حرکات پیوسته و غیرطبیعی داشتن چشم. (یادداشت مؤلف). - دودو کردن، دویدنهای پیاپی (در کودکان) بدوبدوکردن
جانوری است سفیدرنگ پا و گردن درازی دارد و مدام در کنار آبها می ماند. (لغت محلی شوشترنسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). ظاهراً دگرگون شدۀ غمخورک است که مالک الحزین و بوتیمار باشد و از مرغان آبی است
جانوری است سفیدرنگ پا و گردن درازی دارد و مدام در کنار آبها می ماند. (لغت محلی شوشترنسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). ظاهراً دگرگون شدۀ غمخورک است که مالک الحزین و بوتیمار باشد و از مرغان آبی است
دهی است به قم و وجه تسمیه آنکه گویند این ده آتشکده بوده است و بدان آتونها بوده اند و در آن آجر و گچ و آهگ پخته اند و دودآن به آسمان بررفته و مردم گفته اند دودآهک و بدین سبب آن را دودآهک نام نهادند و نیز گویند چون اردشیر از اصفهان بازگردید و به خانشاه نزول کرد و از آنجا به دودآهک آمد و در آنجا به حمام رفت از دود و نتن آهک به تنگ آمد، گفت: این چیست ؟ گفتند: دودآهک. پس آن را دودآهک نام نهادند. (از ترجمه تاریخ قم ص 71)
دهی است به قم و وجه تسمیه آنکه گویند این ده آتشکده بوده است و بدان آتونها بوده اند و در آن آجر و گچ و آهگ پخته اند و دودآن به آسمان بررفته و مردم گفته اند دودآهک و بدین سبب آن را دودآهک نام نهادند و نیز گویند چون اردشیر از اصفهان بازگردید و به خانشاه نزول کرد و از آنجا به دودآهک آمد و در آنجا به حمام رفت از دود و نتن آهک به تنگ آمد، گفت: این چیست ؟ گفتند: دودآهک. پس آن را دودآهک نام نهادند. (از ترجمه تاریخ قم ص 71)
دهی است از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان. در 45 هزارگزی جنوب بهبهان و 9 هزارگزی باختر شوسۀ آغاجاری به بهبهان با 236 تن سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان. در 45 هزارگزی جنوب بهبهان و 9 هزارگزی باختر شوسۀ آغاجاری به بهبهان با 236 تن سکنه. آب آن از چاه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
پردود. دودی. (التفهیم). دودآلود. متدخن. آلوده. دودآگین. که رنگ و بوی دود گرفته باشد. کنایه از تیره و آلوده و کدر. که به سیاهی زند. (یادداشت مؤلف). - خنبرۀ دودناک، گنبد دودناک. کنایه است از آسمان کبود و تیره: دامن از این خنبرۀ دودناک پاک بشوییدبه هفت آسمان. نظامی. - گنبد دودناک، کنایه است از آسمان: دماغی کزآسودگی گشت پاک بچربد بر این گنبد دودناک. نظامی. ، آمیخته به دود و بخارحاصل از ترکیبات شیمیایی در دستگاه گوارش یا حاصل از احتراق در دستگاه تنفس. حالت زفیر که اکسیژن را درنتیجۀ احتراق از دست داده است: می باید که بخار دودناک از وی جدا شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر آروغی دودناک برآید (از شیر) چند روزی دست بدارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و حاجت اندر آوردن هوای تازه است (به شش) و بیرون کردن هوای دودناک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر چه حاجت به هوای تازه اندر آوردن (به ریه) فزون از بیرون کردن هوای دودناک باشد نفس متواتر شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). می باید که بخار دودناک از وی جدا شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
پردود. دودی. (التفهیم). دودآلود. متدخن. آلوده. دودآگین. که رنگ و بوی دود گرفته باشد. کنایه از تیره و آلوده و کدر. که به سیاهی زند. (یادداشت مؤلف). - خنبرۀ دودناک، گنبد دودناک. کنایه است از آسمان کبود و تیره: دامن از این خنبرۀ دودناک پاک بشوییدبه هفت آسمان. نظامی. - گنبد دودناک، کنایه است از آسمان: دماغی کزآسودگی گشت پاک بچربد بر این گنبد دودناک. نظامی. ، آمیخته به دود و بخارحاصل از ترکیبات شیمیایی در دستگاه گوارش یا حاصل از احتراق در دستگاه تنفس. حالت زفیر که اکسیژن را درنتیجۀ احتراق از دست داده است: می باید که بخار دودناک از وی جدا شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر آروغی دودناک برآید (از شیر) چند روزی دست بدارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و حاجت اندر آوردن هوای تازه است (به شش) و بیرون کردن هوای دودناک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر چه حاجت به هوای تازه اندر آوردن (به ریه) فزون از بیرون کردن هوای دودناک باشد نفس متواتر شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). می باید که بخار دودناک از وی جدا شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی شمال چرام مرکز دهستان و 31هزارگزی شمال راه شوسۀ آرو به بهبهان دارای 100 تن سکنه است. آب آن از چشمه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی شمال چرام مرکز دهستان و 31هزارگزی شمال راه شوسۀ آرو به بهبهان دارای 100 تن سکنه است. آب آن از چشمه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)