جدول جو
جدول جو

معنی دودر - جستجوی لغت در جدول جو

دودر
(دُ دَ)
مدرسه دودر، مدرسه ای در مشهد، دارای تزیینات کاشیکاری و گچبری. مورخ 843 هجری قمری نوشتۀ سردر به نام شاهرخ پسر امیر تیمور است (سابقاً مدرسه را مدرسه شاهرخ نیز می خواندند) و در سالهای اخیر ترمیم شده است. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
دودر
(دُ دَ)
دگمۀ قبا. (ناظم الاطباء). تکمه. (آنندراج) ، سگک کمربند. (ناظم الاطباء) ، گوی گریبان را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جودر
تصویر جودر
گیاهی با دانه های ریز و باریک که در میان کشتزار جو می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویر
تصویر دویر
دبیر، آنکه در دبیرستان شاگردان را درس بدهد، نویسنده، منشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هودر
تصویر هودر
هر چیز زشت و زبون، زشت رو و بدخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودی
تصویر دودی
رنگ خاکستری تیره، به رنگ خاکستری تیره، معتاد به دخانیات یا مواد مخدر، ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند مثلاً ماهی دودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودم
تصویر دودم
دارای دو دم یا دو لبه مثلاً شمشیر دودم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پودر
تصویر پودر
آنچه خرد شده و به صورت گرد درآمده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوار
تصویر دوار
هر چیزی که گرد خود یا گرد چیز دیگر بچرخد و دور بزند، گردنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوار
تصویر دوار
سرگیجه، حالتی که شخص تصور می کند تمام چیزها دور او می چرخد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادر
تصویر دادر
برادر، برای مثال از پدر چون خواستندش دادران / تا برندش سوی صحرا یک زمان (مولوی - ۹۵۲)، دوست صمیمی که مانند برادر باشد، برای مثال تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این می دارد ای دادر تو را؟ (مولوی - ۱۰۰۴)
دادگر
دادر آسمان: خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ را)
کسی که بدون حاجت آمدو شد کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَرْ را)
دختر کوتاه بالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
دودره. دارای دو در:
دودری شد چو کوی طراران
چاربندی چو بند عیاران.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بچه گاو گوساله، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند، مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شودر
تصویر شودر
چادر، لحاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پودر
تصویر پودر
گرد وغبار، گرد سپیدی که زنان جای سپیدآب مصرف میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادر
تصویر دادر
برادر، دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودر
تصویر تودر
هرزه گساری
فرهنگ لغت هوشیار
جسم نرم و سیاهرنگ و چرب که از دود نفت میگیرند، از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم بدست میاید، و بمعنی دودمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردر
تصویر دردر
آواره بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اودر
تصویر اودر
برادر پدر عم عمو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوآر
تصویر دوآر
فرانسوی فریز (فریضه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو در
تصویر دو در
هر چه دارای دو تا در باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودم
تصویر دودم
دولبه، از دو سو ببرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودل
تصویر دودل
متردد، شکاک، مردد، متفکر، سراسیمه برعکس یکدله، ارتیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودک
تصویر دودک
یکی از سازهای بادی است نی لبک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دو سر از گیاهان سفت، کلانشتر، شیر بیشه، سالینه (عتیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اودر
تصویر اودر
((اَ دَ))
برادر پدر، عمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پودر
تصویر پودر
گرد، آرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جودر
تصویر جودر
((جُ دَ))
گاو، بچه گاو وحشی، جوذر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادر
تصویر دادر
((دَ))
برادر، دوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دودبر
تصویر دودبر
اکزوز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دودل
تصویر دودل
مردد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوده
تصویر دوده
آل
فرهنگ واژه فارسی سره