جدول جو
جدول جو

معنی دوباز - جستجوی لغت در جدول جو

دوباز
نوعی از کبوتران است، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، قسمی از کاغذباد می باشد، (آنندراج)، بادبادک کودکان، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوبال
تصویر دوبال
دوال، تسمه، تسمۀ ستبر، تسمۀ رکاب، تسمۀ کمر، کمربند، تازیانه که از چرم بافته شود، تسمۀ چرمی که با آن طبل بنوازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روباز
تصویر روباز
بی حجاب، آنچه رویش پوشیده نباشد، آنچه در پرده نباشد
خنده رو، گشاده رو، خندان، خوش رو، بشّاش، تازه رو، روتازه، فراخ رو، گشاده خد، بسّام، طلیق الوجه، بسیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اردوبازار
تصویر اردوبازار
بازاری که در اردوگاه برپا می شود
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
دوپود. ثوب منیّر و آن قسمی پارچه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
عمل گردوباز. قسمی بازی گردو است. و آن چنان است که دو گردو را پهلوی یکدیگر می نهند یا چند گردو را دوبه دو به فاصله معین می چینند، سپس طرف بازی گردویی را که با کنار هر دو سبابۀ خود بطرف گردو غلطاند، اگر به گردوی طرف بخورد برنده است و اگر از آن گذشت نوبت بطرف دیگر میرسد که همین عمل را انجام میدهد
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مجموع چادرها و جز آن با متاع ها که بهمراه لشکر، فروختن را دارند.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
فروشنده در اردوبازار. اردوبازاری
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اردوبازارچی
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ / مِ)
گوی باز، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
به معنی گاوباز است. رجوع به گاوباز شود
لغت نامه دهخدا
به معنی دوال است که تسمه و چرم حیوانات باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تنگ، (ناظم الاطباء)، مکر و حیله، زمرد، شمشیر آبدار، (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ابزاری است مر دهقانان را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از بخش داراب شهرستان فسا. با 248 تن سکنه. آب آن از رود خانه رودبال وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی از بخش لشت نشاء شهرستان رشت. با 140 تن سکنه. آب آن از استخر و نورود از سفیدرود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
گشاده رو، بی حجاب، (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)، هر چیز که پیشگاه آن باز باشد مانند درشکه، (از اشتینگاس)، گستاخ، بیشرم و وقح، و رجوع به رو شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل دربسته: سرای درباز، خانه ای که در آن به روی همگان باز باشد:
وزارت است به اهل وزارت آمده باز
سرای دولت میرانیان شده درباز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(بُ رُ)
آنکه با گردو بازی کند. و رجوع به گردوبازی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روباز
تصویر روباز
گشاده ور، بی حجاب، گستاخ، بیشرم وقیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روباز
تصویر روباز
بی حجاب، آن چه که بالای آن باز و گشاد باشد، کالسکه روباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبال
تصویر دوبال
((دُ))
مکر، حیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلباز
تصویر دلباز
((دِ))
جای وسیع و باصفا، بلیغ، زبان آور، شبعده باز
فرهنگ فارسی معین
نام سگ یک ساله که تازه از حالت توله بودن خارج شود
فرهنگ گویش مازندرانی
آش دوغ
فرهنگ گویش مازندرانی