- دواج
- بالا پوش لحاف، نوعی جامه
معنی دواج - جستجوی لغت در جدول جو
- دواج ((دَ))
- لحاف، روانداز
- دواج
- بالاپوش، لحاف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به صیغه جمع رام شوندگان جانوران رام شونده
آسره
مرکب، جوهر
سخن چین، درج کننده
پنهان
رواگ
دیرندگی
استواری، استوار کردن
بدر امکد خانه جانوران در سوراخ های پای درختان، خانه زیر زمینی زیرزمین
ظرف مرکب برای نوشتن
چهار پایان، حیوانات بارکش
آمه خوالستان هم آوای تابستان
دونده
پایدار شدن، ایستادگی کردن
تازیانه که از چرم حیوانات درست می شود، تسمه ستبر
شیر درنده، مرد دلاور و شجاع
جمع دارجه، پاهای ستور
شتابنده تیز رو، کرم ریزه
روا شدن، در جریان داد وستد بودن پول و کالا
نکاح و عروسی، زناشوئی
زن حج گزارنده
از ریشه پارسی دیبافرو ش
مرغ خانگی، ماکیان و خروس
آهسته رفتن نرم رفتن
بسیار موج زننده،، پرموج
دواندن، دونده، در حال دویدن
روا شدن، روایی یافتن، روان بودن، در جریان داد و ستد بودن پول و کالا، روا، روان
زناشویی، ازدواج، زناشوهری، زن و شوهری
تسمه، تسمۀ ستبر، تسمۀ رکاب، تسمۀ کمر، کمربند، برای مثال ز سنگ سپهدار و هنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی - ۱/۳۴۸) ، تازیانه که از چرم بافته شود، تسمۀ چرمی که با آن طبل بنوازند
پایدار شدن، همیشه بودن، ثبات و بقا، همیشگی بودن
سرگیجه، حالتی که شخص تصور می کند تمام چیزها دور او می چرخد
هر چیزی که گرد خود یا گرد چیز دیگر بچرخد و دور بزند، گردنده