منسوب به ده (مرکب از ده عددی و گان پسوند نسبت). اعشار، (یادداشت مؤلف). معشر. عشار. (منتهی الارب)، ده تا ده تا. ده نفر ده نفر. ده فرد با هم: لشکر از جهت خان و مال دهگان و بیستگان در گریختن آمدند. (راحهالصدور راوندی). ودهگان و پنجگان را همی درخواندندی. (به خانه خواب ذوالاعواد) و همی کشتند. (مجمل التواریخ والقصص). - دهگان دهگان، ده ده. عشارعشار. (یادداشت مؤلف). - طبقۀ دهگان، مقابل طبقۀ یکان و صدگان
منسوب به ده (مرکب از ده عددی و گان پسوند نسبت). اعشار، (یادداشت مؤلف). معشر. عشار. (منتهی الارب)، ده تا ده تا. ده نفر ده نفر. ده فرد با هم: لشکر از جهت خان و مال دهگان و بیستگان در گریختن آمدند. (راحهالصدور راوندی). ودهگان و پنجگان را همی درخواندندی. (به خانه خواب ذوالاعواد) و همی کشتند. (مجمل التواریخ والقصص). - دهگان دهگان، ده ده. عشارعشار. (یادداشت مؤلف). - طبقۀ دهگان، مقابل طبقۀ یکان و صدگان
منسوب به ده (مرکب از ده به معنی قریه و گان پسوند نسبت و دهقان معرب آن است). (یادداشت مؤلف). دهقان و فلاح. زراعت کننده و مزارع. (از ناظم الاطباء). مزارع را گویند و معرب آن دهقان باشد. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) ، زمین دار. (ناظم الاطباء) ، محاسب و دهبان یعنی بزرگ ده که آن را دهدار نیز گویند. (از آنندراج) : بیکلیلغ دهی است بزرگ و به زبان سغدی این ده را سمکنا خوانند و دهگان او را ینالبرکین خوانند و با او سه هزار مرد بنشیند. (حدود العالم) ، بر عموم خلق فارس و عجم ایران که سابقاً بوده اند اطلاق می شود. (آنندراج) ، مردم تاریخی، تاریخ دان. (ناظم الاطباء) (برهان). مورخ. (از آنندراج) ، قریه وده و روستا. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهقان شود
منسوب به ده (مرکب از ده به معنی قریه و گان پسوند نسبت و دهقان معرب آن است). (یادداشت مؤلف). دهقان و فلاح. زراعت کننده و مزارع. (از ناظم الاطباء). مزارع را گویند و معرب آن دهقان باشد. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) ، زمین دار. (ناظم الاطباء) ، محاسب و دهبان یعنی بزرگ ده که آن را دهدار نیز گویند. (از آنندراج) : بیکلیلغ دهی است بزرگ و به زبان سغدی این ده را سمکنا خوانند و دهگان او را ینالبرکین خوانند و با او سه هزار مرد بنشیند. (حدود العالم) ، بر عموم خلق فارس و عجم ایران که سابقاً بوده اند اطلاق می شود. (آنندراج) ، مردم تاریخی، تاریخ دان. (ناظم الاطباء) (برهان). مورخ. (از آنندراج) ، قریه وده و روستا. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهقان شود
صاحب ده رئیس دیه، مالک زمین صاحب زمین، ایرانی، حافظ سنن و روایات ایرانی مورخ، روستایی جمع دهاقنه دهاقین. یا دهقان پیر شراب کهنه. یا دهقان خلد رضوان خازن بهشت
صاحب ده رئیس دیه، مالک زمین صاحب زمین، ایرانی، حافظ سنن و روایات ایرانی مورخ، روستایی جمع دهاقنه دهاقین. یا دهقان پیر شراب کهنه. یا دهقان خلد رضوان خازن بهشت