- دهگان
- صاحب ده رئیس دیه، مالک زمین صاحب زمین، ایرانی، حافظ سنن و روایات ایرانی مورخ، روستایی جمع دهاقنه دهاقین. یا دهقان پیر شراب کهنه. یا دهقان خلد رضوان خازن بهشت
معنی دهگان - جستجوی لغت در جدول جو
- دهگان
- صاحب ده، رئیس ده، بزرگ ده، خرده مالک، دهقان
- دهگان ((دِ))
- صاحب ده، کشاورز، روستایی، حافظ سنن و روایات ایرانی، مفرد دهاقنه، دهاقین، دهقان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و شغل دهقان
دوبدو، دو برابر
صاحب ده یا رئیس ده
سرگشته، شیفته
نگهبان ده کدخدا
ده ده، ده تا ده تا، ده تایی
دو، دوتا، دوتایی، دوبه دو، دوبرابر
صاحب ده، رئیس ده، کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
نگهبان ده، کدخدا
Peasant
крестьянин
Bauer
селянин
wieśniak
camponês
contadino
campesino
paysan
petani
فلّاحٌ
किसान
אִיכָּר
mkulima