جدول جو
جدول جو

معنی دهوره - جستجوی لغت در جدول جو

دهوره
(تَ)
فراهم آوردن چیزی را و انداختن آن را در مغاکی میان دو کوه یا عام است، ریخ زدن، پر و بی اماله خواندن کلام را، راندن و دفع نمودن دیوار را پس افتادن، بزرگ کردن لقمه را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). لقمه بزرگ کردن. (دهار) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوره
تصویر دوره
گردش، گردش گرد چیزی، یک دور گردیدن، یک بار گردیدن
عهد و زمان
در موسیقی اکتاو، گام
سبوی بزرگ که دو دسته دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهره
تصویر دهره
نوعی حربۀ دسته دار شبیه ساطور، برای مثال دهر قصاب ناجوانمرد است / دهره اش بهرۀ رقاب و صدور (حسین وفایی- مجمع الفرس - دهره)، داس، شمشیر، شمشیر دودم، برای مثال پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهره ای گرفته به چنگ (نظامی۴ - ۶۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهور
تصویر دهور
دهرها، زمانه ها، عصرها، جمع واژۀ دهر
فرهنگ فارسی عمید
(وَ رَ)
نام محلی است از نواحی نیشابور. (از معجم البلدان). نام دهی است. (از تاریخ بیهقی). از نواحی نیشابور است و ابوعلی احمد بن حمدویه بن مسلم بیهقی بدانجا منسوب است و از علمائی است که در آنجا رحل اقامت افکنده تا از اسحاق بن راهویه طلب حدیث نماید. وی در سال 289 هجری قمری وفات کرده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ)
بمعنی عهر است. رجوع به عهر شود
لغت نامه دهخدا
(شَهَْ وَ رَ)
یوم شهوره، از بزرگترین روزهای بنی کنانه است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
از حکام بنی اسرائیل و از سال 1396 تا 1356 قبل از میلاد حکم رانده است. (از قاموس الاعلام ترکی). صاحب قاموس مقدس گوید: دبوره (بمعنی مگس عسل) نبیه ای که در حکمت و تقوی و تدین معروف و بر اسرائیل قضاوت می نمود و او زوجه لفیدوت بود و همواره در زیر درخت دبوره برای داوری می نشست (سفر داوران 4:5) در روزگار او اسرائیلیان یابین پادشاه کنعان را بندگی می نمودند، پس دبوره بواسطۀ هدایت الهی باراق را که شخصی ممتاز بود بنزد خود خواند و چنانکه خداوند فرموده بود او را امر کرد که به کوه تابور برآید و با ده هزار نفر بر سیسرا رئیس لشکر یابین حمله برد که مظفر خواهد گشت و باراق جواب داد و گفت اگر تو با من همراهی کنی خواهم رفت و الا فلا. دبوره ویرا گفت با تو خواهم آمد لکن نصرت و ظفر این جنگ بنام تو نخواهد بود زیرا که خداوند سیسرا را بدست زنی خواهد فروخت. (سفر داوران 4:9) پس چون لشکر در میدان جنگ صف آراستند با وجودی که عساکر سیسرا بیش از عساکر باراق و مکمل و مسلح تر از ایشان بودند و نهصد عرابۀ آهنین داشتند مفاد قول دبوره بوقوع پیوسته سیسرا فرار کرده عساکرش عرصۀ تیغ گشتند از آن پس دبوره مترنم گردید و خداوند را سرود شادمانی سرود. (قاموس کتاب مقدس). و نیز رجوع به باراق و یاعیل شود
نام دایۀ رفقه. وی چون موتش دررسید و درتحت بلوط بیت ایل مدفون گردید. (سفر پیدایش 35:8)
لغت نامه دهخدا
(دَ شَ رَ)
ناقۀ کلان و بزرگ. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کار کردن بی آهستگی و نرمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زور گرفتن در کشتی و جماع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ یِ)
دهی است از دهستان رونیز جنگل بخش مرکزی شهرستان فسا. واقع در 36هزارگزی شمال فسا با 285 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَهَْ وی یَ)
داهیه دهویه. مبالغۀ بلای سخت. (منتهی الارب). به طور مبالغه بلای سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به دهواء شود
لغت نامه دهخدا
(دَ یَ)
این کلمه در عصر ساسانیان و نیز در قرنهای اول اسلام معمول بوده است و ’ده یوده’ ظاهراً مصحف آن است به معنی ده یک و عشر. (از ذیل برهان چ معین) : فقال [مردانشاه] له [لابی صالح سجستانی] کیف تصنع بدهویه و ششویه [عند نقل الدیوان عن الفارسیه الی العربیه] قال اکتب عشراً و نصف عشر. (الفهرست ابن ندیم چ مصر ص 338). و رجوع به ششویه شود
لغت نامه دهخدا
(دَهَْ وَ ری ی)
منسوباً مرد سخت. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ وَ رَ)
قسمی مجری و صندوقچه که از پوست ستبر کنند و در آن فلز و چوب بکار نرفته است. جعبه. صندوقچۀ چرمین. (شاید اصل کلمه محبره باشد). (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهکره
تصویر دهکره
تند چرخاندن
فرهنگ لغت هوشیار
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره
تصویر دوره
یک دور گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عهوره
تصویر عهوره
عهاره بنگرید به عهاره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دهر، زمانه ها روزگار زمانه، عهد عصر زمان دوره، (تصوف) اسما الحسنی، زمان نامتناهی است از لا و ابدا، مقدار هستی و مدت و امتداد پایندگی ذوات بی ملاحظه امور متغیره حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است جمع دهور. یا دهر اسفل وعا و طباع کلیه را از حیث انتساب آنها بمبادی عالیه دهر اسفل گویند (دررالفوائد 148)، یا دهر ایسر وعا مثل معلقه (ایضا) یا دهر ایمن. وعا عقول طولیه مترتبه و عرضیه متکائفه (ایضا)، یا دهر کاسه گردان روزگار جهان پایین عالم سفلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره
تصویر دوره
((دُ رِ))
مدت زمان معین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهور
تصویر دهور
((دُ))
جمع دهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهره
تصویر دهره
((دَ رَ یا رِ))
نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دو دمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوره
تصویر دوره
چرخه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوره
تصویر دوره
Period, Term, Era
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوره
تصویر دوره
ère, période, terme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوره
تصویر دوره
era, período, termo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوره
تصویر دوره
era, período, término
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوره
تصویر دوره
era, periodo, termine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوره
تصویر دوره
Ära, Zeitraum, Begriff
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوره
تصویر دوره
时代 , 时期 , 术语
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوره
تصویر دوره
era, okres
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوره
تصویر دوره
ера , період , термін
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوره
تصویر دوره
эра , период , срок
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوره
تصویر دوره
tijdperk, periode, termijn
دیکشنری فارسی به هلندی