- دهقنه
- از ریشه پارسی دهگانی، دهگان کردن
معنی دهقنه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صاحب ده بودن دهداری، ریاست ده کدخدایی، کشاورزی زراعت
دهنه، هر چیز منسوب و مربوط بدهان، مانند دهانه مشک و غار و غیره
جمع دهقان، از ریشه پارسی دهگانان جمع دهقان دهگانان دهاقین
زیور و آرایش زنان هر هفت، نقصان کاهش، هر دو چیز. که در کیفیت و کمیت بیکدیگر نزدیک باشد، عددنود (10 9 90) تسعین
کدخدایی، ریاست ده، کشاورزی
محل ورود به هر چیز یا هرجا مثلاً دهانۀ مشک، دهانۀ غار، دهانۀ قنات، دهنه
((دَ نُ))
فرهنگ فارسی معین
زیور و آرایش زنان، نقصان، کاهش، هر دو چیز که در کیفیت و کمیت به یکدیگر نزدیک باشد، عدد نود (90، 9 * 10). تسعین
چاک و شکاف، مدخل هر چیز
دهانه، میلۀ آهنی وصل به افسار که در دهان اسب می افتد، لگام
واحد شمارش مغازه
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه فرنگ، دهنج
واحد شمارش مغازه
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه فرنگ، دهنج