جدول جو
جدول جو

معنی دهع - جستجوی لغت در جدول جو

دهع
(تَ)
زجر کردن شبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به دهاع یا به دهداع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دها
تصویر دها
(پسرانه)
زیرکی، هوشمندی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دهش
تصویر دهش
بخشش، عطا، کرم، بخشیدن چیزی به کسی، بذل، اعطا، احسان، عطیّه، جدوا، داشاد، داشات، داشن، دهشت، منحت، داد و دهش، جود، سماحت، فغیاز، برمغاز، بغیاز، صفد، عتق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهن
تصویر دهن
دهان، عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درع
تصویر درع
جامۀ جنگ که از حلقه ها یا تکه های آهن درست کنند، زره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهش
تصویر دهش
متحیر شدن، سرگشته شدن، رفتن عقل از عشق یا از بی خودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفع
تصویر دفع
راندن از نزد خود، دور کردن، رد کردن، پس زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دها
تصویر دها
جودت رای، زیرکی و کاردانی، تیزهوشی، هوشمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهم
تصویر دهم
غار، درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، برگ بو، دهمست، دهمشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهم
تصویر دهم
آنچه یا آنکه در مرتبۀ ده قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دها
تصویر دها
بزیرکی تصرف کردن، زیرکی هوشمندی، جودت رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهر
تصویر دهر
روزگار دراز، زمانی که نهایت نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهس
تصویر دهس
نو رسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهش
تصویر دهش
بخشش و عطا و کرم متحیر و عقل رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهق
تصویر دهق
دو چوبه ابزار شکنجه است کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهک
تصویر دهک
آس کردن، شکستن، نزدیکی با زن، جمع دهوک، شکننده ها آس کننده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهل
تصویر دهل
طبل طبل بزرگ کوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهم
تصویر دهم
عدد ترتیبی برای ده در مرحله ده عاشر. غار
فرهنگ لغت هوشیار
زره پوست کندن پوست بر گرفتن از گوسپند جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند زره جمع دروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسع
تصویر دسع
راندن، هراشیدن (هراش قی)، پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمع
تصویر دمع
اشک اشکبارنده، آوند پر (آوند ظرف)، کاسه چرب اشک سرشک جمع دموع
فرهنگ لغت هوشیار
دروازه، بازار، بازار سرد، پستو شغاهخانه سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفع
تصویر دفع
راندن کسی را، تادیه کردن، دور نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنع
تصویر دنع
ناکس بی سود، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهی
تصویر دهی
خردمند، عاقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهه
تصویر دهه
هر قسمت ده تائی از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهو
تصویر دهو
یک صد متر مربع (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دهان، مخف دهان، دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله، غنچه، لعل، نون تنوین، صبح از تشبیهات اوست نفاق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوع
تصویر دوع
کناد ماهی تالاب ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درع
تصویر درع
((دِ))
زره، جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند، جمع دروع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمع
تصویر دمع
((دَ))
دمعه، اشک، سرشک، جمع دموع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفع
تصویر دفع
((دَ))
پس زدن، دور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهه
تصویر دهه
((دَ هِ))
ده واحد از چیزی، ده روز از ماه، هر ده سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفع
تصویر دفع
رانش، راندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دهش
تصویر دهش
عطا، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره