جدول جو
جدول جو

معنی دهشور - جستجوی لغت در جدول جو

دهشور
(دَ / دِ هَِ وَ)
جوانمرد و سخی و کریم. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهور
تصویر دهور
دهرها، زمانه ها، عصرها، جمع واژۀ دهر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
محلی در ولایت جیزه به مصر واقع در 45هزارگزی جنوب قاهره غربی رود نیل و بر کنار بیابان. شهرت آن بسبب وقوع اهرامی است از دورۀ اولین سلسلۀ شاهان مملکت قدیم مصر به آنجا. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 50 هزارگزی باختر کهنوج و سر راه مالروکهنوج به اسفندقه، با 200 تن سکنه. آب آن از چشمه وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در 6هزارگزی جنوب خاوری رامهرمز. آب آن از رود خانه رامهرمز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتر سوخته ریه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ دهر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ص 49). جمع واژۀ دهر که زمانه است. (غیاث) (آنندراج) :
بر کهن کردن همه نوها
ای برادر موکل است دهور.
ناصرخسرو.
در ایام ماضی و سوالف دهور صیادی سگی معلم داشت. (سندبادنامه ص 200). رجوع به دهر شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شجره هشور، درختی که برگش زود بیفتد. (منتهی الارب). هشره. رجوع به هشره شود
لغت نامه دهخدا
(یَ یِ دَ)
قریه ای است در جیزۀ مصر و مقابر صحابه که در فتح مصر شهید شده اند در آنجا واقع است. (از ملحقات المنجد)
لغت نامه دهخدا
جمع دهر، زمانه ها روزگار زمانه، عهد عصر زمان دوره، (تصوف) اسما الحسنی، زمان نامتناهی است از لا و ابدا، مقدار هستی و مدت و امتداد پایندگی ذوات بی ملاحظه امور متغیره حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است جمع دهور. یا دهر اسفل وعا و طباع کلیه را از حیث انتساب آنها بمبادی عالیه دهر اسفل گویند (دررالفوائد 148)، یا دهر ایسر وعا مثل معلقه (ایضا) یا دهر ایمن. وعا عقول طولیه مترتبه و عرضیه متکائفه (ایضا)، یا دهر کاسه گردان روزگار جهان پایین عالم سفلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهور
تصویر دهور
((دُ))
جمع دهر
فرهنگ فارسی معین
دره ی کم آب
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کوهستان غرب چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی