- دهس
- نو رسته
معنی دهس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرخرنگ
چند ده نزدیک هم که جزو یک بخش باشد
چند ده نزدیک به هم که جزء یک بخش باشد، قسمتی از بخش، بخش نیز قسمت کوچکی از شهر و شامل چند دهستان است
عطا، ابتار
چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب و یا از خارج کتاب باشد، خواندن کتاب
تتمه ریسمان و ابریشمی که پس از آن که جولاهه جامه تافته را از آن ببرد بعرض کار در نورد بماند، گلوله ریسمانی
چرکین تن لاشه نهنبیده پنهان شده
ظلمت، تاریکی
شبیه، مانند، همتا بشقاب دراز و بزرگ
آموزه
دلیری
نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم
نرمخوی مرد
خردمند، عاقل
هر قسمت ده تائی از چیزی
شیر درنده
یک صد متر مربع (گویش گیلکی)
جمع دهان، مخف دهان، دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله، غنچه، لعل، نون تنوین، صبح از تشبیهات اوست نفاق کردن
نام قبیله و پدر قبیله ای از عرب
عدد ترتیبی برای ده در مرحله ده عاشر. غار
طبل طبل بزرگ کوس
آس کردن، شکستن، نزدیکی با زن، جمع دهوک، شکننده ها آس کننده ها
دو چوبه ابزار شکنجه است کند
بخشش و عطا و کرم متحیر و عقل رفته
سختی و بلا و سبکی
روزگار دراز، زمانی که نهایت نداشته باشد
بزیرکی تصرف کردن، زیرکی هوشمندی، جودت رای
پایمال کردن سپردن
کاردی چون کمان که بدان کشت و درو میکنند، جهت زراعت و کشت بکار میرود
سیاه، دوساب شیره گروه مردم بسیار بارانی آسمان بارانی شیره خرما دوشاب خرما، شیره انگبین
خوک ماهی خوک دریا از جانوران
دردی که ناخن ازو بیفتد، تباه کردن میان قومی