جدول جو
جدول جو

معنی دهدموز - جستجوی لغت در جدول جو

دهدموز
(دَ دَ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکم پرست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهموز
تصویر مهموز
کلمه ای که یکی از حروف اصلی آن همزه باشد، همزه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داموز
تصویر داموز
سله، سبد، زنبر، پاروبی بزرگ که با آن برف می روبند
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
سله و سبدی باشد بزرگ که دو چوب بر دوطرف آن بندند و بدان سرگین و مثال آن کشند. (برهان). صاحب انجمن آرا گوید: اما در سامی داموز بضم میم وسکون واو دیده شده است. (انجمن آرا) (آنندراج). وذوذ. (یادداشت مؤلف). داموزه. سبد خاشاک. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از همزه، همزه دار. باهمزه. صاحب همزه. نزد صرفیان لفظی است که یکی از حروف اصلی آن همزه باشد. (کشاف). که در یکی از حروف اصلیش همزه باشداعم از اینکه به حال خود مانده باشد و یا محذوف باشد. (از تعریفات). کلمه های مهموز سه گونه اند: مهموزالفاء، که فاءالفعل آن همزه باشد، مهموزالاول (أخذ). مهموزالعین، که عین الفعل آن همزه باشد، مهموزالثانی (سأل). مهموز اللام، که لام الفعل آن همزه باشد، مهموزالثالث. (قرء) ، عیب کرده شده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مهماز. مهمیز. صیصه. سیخک (در پای خروس). شوکهالدیک. مهمیز
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نام شهری است مشهور. (برهان). تلفظ قدیم نام جزیره هرمز. (از حاشیۀ برهان چ معین). بر نیم فرسنگ دریای اعظم است. جایی سخت گرم است و بارگه کرمان است. (حدود العالم). رجوع به هرمز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکستن چیزی را، ویران ساختن و برانداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برگردانیدن بعض چیزی را بر بعضی. (منتهی الارب). برگردانیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهدوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به دهدوه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دُ و وَ)
گوی، دهدوه الجعل، گوی گوه گردان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دهدیه
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جوانمرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِهْ گِ رِ تَ / تِ)
دل دوزنده. آنچه موجب آزار و رنج دل گردد. دلخراش. خراشندۀ دل. (ناظم الاطباء) :
ای مژه تیر و کمان ابرو تیرت بچه کار
تیر مژگان تو دلدوزتر از تیر خدنگ.
فرخی.
- غمزۀ دلدوز، گیرا. مؤثر:
تیری از آن غمزۀ دلدوز جست
بر جگرش آمد و تا پر نشست.
؟
- مژگان دلدوز، گیرا. مؤثر:
هرکه از مژگان دلدوز تو می جوید امان
راه گردانیدن از تیر قضا دارد امید.
صائب (از آنندراج).
- ناوک دلدوز، تیر دلدوز:
گر من از سنگ ملامت رو بگردانم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را.
سعدی.
هان ای نهاده تیر جفا بر کمان حکم
اندیشه کن ز ناوک دلدوز در کمین.
سعدی.
به مردمی که دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع در 3 هزارگزی جنوب باختری پاوه و 3 هزارگزی راه شوسه، با 125 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه پاوه رود و راه آن اتومبیل رو است. در بالای کوه آن آثاری است معروف به آتشکده. کوه آتشکده در جنوب این ده واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ دِ)
نام یکی از بخشهای شهرستان اهواز و حدود آن به شرح زیراست: از طرف شمال کوههای گره، از جنوب کوه کارون، از خاور کوه شیخان، از باختر سلسله جبال هنکشت و کوه پس شاخه. قسمتی از منطقۀ بخش کوهستانی و قسمتی دشت و هوای آن گرمسیر سالم است. آب آن از قراء بخش از چشمه ها و قنوات تأمین می شود. محصول عمده آن غلات، لبنیات، حبوبات و تریاک می باشد. شغل اکثر سکنه زراعت و گله داری است. این بخش از 70 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 6800 نفر است. زبان مادری لری بختیاری و فارسی است. اکثر ساکنین تابستان به ییلاقات نزدیک می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مَ)
دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران. واقع در 8هزارگزی علیشاه عوض. آب آن از قنات و رود کرج. سکنۀ آن 550 تن. راه اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک واقع در هزارگزی شمال خاور طرخوران. کوهستانی. سردسیر و دارای 132 نفر سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بن شن شغل اهالی آن زراعت و گله داری و قالیچه بافی راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
بدآموز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
همزه دار در پارسی همزه (ا) برابر و جایی ندارد، آکیده آکناک کلمه ای که در حروف اصلی همزه باشد همزه دار
فرهنگ لغت هوشیار
سبدی بزرگ که دو چوب بر دو طرف آن ببندند و بدان سرگین و مانند آن کشند سله سبد زنبر، پاروب بزرگ برف روبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهدمه
تصویر دهدمه
ویران ساختن از میان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهموث
تصویر دهموث
جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلدوز
تصویر دلدوز
آنچه که موجب آزار و رنج دل گردد دلخراش: تیر نگاه دلدوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داموز
تصویر داموز
((وَ))
سبد، پاروی بزرگ برف روبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهموز
تصویر مهموز
((مَ))
کلمه ای که یکی از حروف اصلی آن همزه باشد
فرهنگ فارسی معین
همزه دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دودمان
فرهنگ گویش مازندرانی