جدول جو
جدول جو

معنی دنیعه - جستجوی لغت در جدول جو

دنیعه
(دَ عَ)
مؤنث دنیع. ناکس بی خیر و بی عقل. (منتهی الارب). خسیسه. ج، دنایع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صنیعه
تصویر صنیعه
مفرد واژۀ صنائع، هنر، کار نیکو، پرورش یافته
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ناکس و بخیل گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نی یَ)
تأنیث دنی. پست و حقیر و فرومایه. (یادداشت مؤلف). ناکس و زبون. (آنندراج) (غیاث). رجوع به دنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَنْ نی یَ)
کلاه بزرگ و بلند خاص قضات. تخته کلاه، و وجه تسمیه، شباهت این کلاه به دن به معنی خم است، و صاحبان این کلاه را تخته کلاه می نامیدند. (یادداشت مؤلف). کلاه قاضی از نظر شباهت به دن. (از منتهی الارب). کلاه قاضی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دِ یِ)
از لاتینی دناریوس، واحدی برای بیان ظرافت تار ابریشم، ریون، یا نایلون، و آن ظرافت تاری است که 9000 متر آن یک گرم وزن داشته باشد، بنابراین، مثلاً 9000 متر از تاری به ظرافت ’15 دنیه’ 15 گرم وزن دارد. دنیه اصلاً نام سکه ای بوده است که از زمان پین کوتاه تا انقلاب فرانسه در اروپای غربی رایج بوده و در آغاز از نقره و سرانجام از مس ضرب می شده است. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر دسع است در تمام معانی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به دسع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ)
بخشش بزرگ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند: فلان ضخم الدسیعه و یا اًنه لمعطاءالدسائع، سرشت که مردم بدان آفریده شده است. (منتهی الارب). طبیعه. (اقرب الموارد) ، خو. (منتهی الارب). خلق. (اقرب الموارد) ، کاسۀ کلان. (منتهی الارب). جفنۀ بزرگ و گویند مائدۀ کریم و بزرگ. (از اقرب الموارد) ، خوان بزرگ. (منتهی الارب) ، میخانه. (منتهی الارب). دسکره. (از اقرب الموارد) ، قوت و توانائی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، دسائع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
روان با شوکت و حشمت. خرامیده به نشاط. (ناظم الاطباء). به نشاط خرامیده و به خوشحالی راه رفته. (برهان) (آنندراج) : امراح، شادمانه گردانیدن. دنیده گردانیدن. (المصادر زوزنی). رجوع به دنیدن و دنان شود، خوشحال و مسرور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ)
نقیصه و عیب. ج، دنایا. (یادداشت مؤلف). عیب و نقیصت. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ عَ)
دهی است به یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ عَ)
مصغر درع است به معنی زره. دریع. (از منتهی الارب). و رجوع به دریع شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
تأنیث شنیع. ج، شنایع. (یادداشت مؤلف). رجوع به شنیع شود
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ عَ)
حوضی است میان ثعلبیه و خزیمه در راه مکه از ام جعفر. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناکس بی خیر و بی عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دناعه
تصویر دناعه
زفتیدن (بخیل گشتن)، ناکس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنیعه
تصویر صنیعه
کار نیکو، احسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیه
تصویر دنیه
فرومایه پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیع
تصویر دنیع
نا کس بی خیر و بی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیعه
تصویر سنیعه
مونث سنیع خوبروی زن، راه کوهستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیده
تصویر دنیده
روان با شوکت و خشمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیئه
تصویر دنیئه
عیب و نقص، نقیصه
فرهنگ لغت هوشیار