جدول جو
جدول جو

معنی دنو - جستجوی لغت در جدول جو

دنو
نزدیک شدن، نزدیک بودن
تصویری از دنو
تصویر دنو
فرهنگ فارسی عمید
دنو
(دُ نُوو)
قرب. نزدیکی. (آنندراج) (غیاث) ، خویشی و قرابت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دنو
(تَ فَشْ شُ)
نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (غیاث). نزدیک آمدن. (تاج المصادر بیهقی). ادّناء. (المصادر زوزنی). رجوع به ادناء شود
لغت نامه دهخدا
دنو
نزدیک شدن نزدیک بودن
تصویری از دنو
تصویر دنو
فرهنگ لغت هوشیار
دنو
((دُ نُ))
نزدیک شدن، نزدیک بودن
تصویری از دنو
تصویر دنو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داو
تصویر داو
(پسرانه)
قاضی، خداوند، هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دنا
تصویر دنا
(دخترانه)
نام قله ای معروف از رشته کوهای زاگرس در استان فارس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنو
تصویر آنو
(دخترانه)
در دین بابلی، نام خدای آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ فَشْ شُ)
فرومایه و بی باک گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). دناءه. (از ناظم الاطباء). رجوع به دناءه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کسی که نفقه را بر عیال خود تنگ کند. ج، دنق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَشْ شُ)
تتبع و جستجو کردن مداق امور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ شَ / شِ رِ)
رام گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دانشمند. ج، دنج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِنْ)
نام مردی است که عذرا معشوقۀ وامق را بفروخت. (برهان) (ناظم الاطباء). ادانوش
لغت نامه دهخدا
تصویری از دمو
تصویر دمو
کسیکه که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلو
تصویر دلو
سطل، ظرف آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
موجود خیالی و افسانه ای که هیکل او شبیه به انسان اما بسیار تنومند و زشت ومهیب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنو
تصویر بنو
غله درو کرده توده ساخته خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن، غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درو
تصویر درو
عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر جبوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنع
تصویر دنع
ناکس بی سود، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنس
تصویر دنس
نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دند
تصویر دند
احمق، ابله، کودن، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنف
تصویر دنف
هماره بیمار، آفتاب زردی بیماری همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنوح
تصویر دنوح
رام گشتن رامگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنوداسیون
تصویر دنوداسیون
فرانسوی برهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنوع
تصویر دنوع
زفتیدن زفت گشتن، ناکسی فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو
تصویر داو
ادعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیو
تصویر دیو
جن
فرهنگ واژه فارسی سره
نباش
فرهنگ گویش مازندرانی
بزمجه
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که دندان می کشددندان کش سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی
رشد دوباره ی ساقه ی برنج بعد از برداشت محصول
فرهنگ گویش مازندرانی
خوشه ی دوباره سبز شده ی برنج، جوانه ی نورسته ی گیاهان و
فرهنگ گویش مازندرانی
خلال دندان
فرهنگ گویش مازندرانی