جدول جو
جدول جو

معنی دنقسه - جستجوی لغت در جدول جو

دنقسه
(تَ)
تباهی افکندن میان قوم، پست نمودن سر از فروتنی و خواری، خوابیده چشم دیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ رِ یَ)
ریمناک گردیدن و چرک شدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، معیوب و زشت گردیدن عرض و خلق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ سِ ءَ)
پنهان گردیدن در خانه خود و بیرون نیامدن برای حاجت قوم، و آن عیب است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ قُ لَ)
نام یکی از شهرهای زنگ و آن مقر سلطان نوبه بوده است. (از تاج العروس). شهری به نوبه. (دمشقی). رجوع به التفهیم بیرونی ص 198 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هر دو چشم فروخوابانیده دیدن، تباهی انداختن میان قوم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جستجو کردن کارهای مشکل یا کارهای حقیر و رکیک را، و آن از راه رفتن ستور است وقتی که زشت و نازیبا راه رود. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ سَ)
دانه ای است مانند گاورس، دانه ای است کوچک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و بدین معنی به فتح اول نیز خوانده شده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ قَ)
گندم دیوانه و آن نوعی دنقه است. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ /قِ)
تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). شیلم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). جسمی است دوایی، آنچه در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آن را شیلم و شلمک نیز گویند. (برهان). شیلم. زوان. جنبه. تلخه. (یادداشت مؤلف). زوان است، شیلم نیز گویند. (اختیارات بدیعی). دانه ای است سیاه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
دانه ای است ردی سیاه تلخ که در گندم روید، به هندی منمنا یا اکرا است. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دناسه
تصویر دناسه
چرکینی، آکناکی، زشت گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته سارآبی درغه (این واژه پارسی را طرقه می نویسد) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
شلمک شیلم از گیاهان حبی است دوایی و آنچه از آن در میان گندم روید مسکر و مدر باشد و آنرا شیلم و شلمک نیز کویند
فرهنگ لغت هوشیار