جدول جو
جدول جو

معنی دنف - جستجوی لغت در جدول جو

دنف
(دَ نِ)
بیمار دایمی. ج، دنفون، و دنفون. (منتهی الارب) (از ناظم االاطباء). بیمار. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
دنف
(تَ فَسْ سُءْ)
بیمار گران شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت بیمار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). سخت نزار شدن. (المصادر زوزنی) ، نزدیک شدن آفتاب به فروشدن، و زرد گردیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نزدیک گشتن آفتاب به فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک شدن امر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دنف
(دَ نَ)
بیماری ملازم. بیماری دائم، مذکر و مؤنث و تثنیه و جمع در آن یکی است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). بیماری گران. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
دنف
هماره بیمار، آفتاب زردی بیماری همیشگی
تصویری از دنف
تصویر دنف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنا
تصویر دنا
(دخترانه)
نام قله ای معروف از رشته کوهای زاگرس در استان فارس
فرهنگ نامهای ایرانی
(دِ)
به معنی و وزن دفناس است، یعنی مرد گول فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد احمق فرومایه. (ناظم الاطباء) ، مرد بخیل، راعی کاهل که به خواب رود و شتران را بگذارد که تنها چرا کنند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ / نَ)
بیمار گران. (منتهی الارب) : رجل مدنف، مردی بر جای بمانده. بیماری گران. (از مهذب الاسماء). آنکه به سبب عشق در شرف مرگ است. (از بحر الجواهر). گرفتار بیماری گران و سخت. (ناظم الاطباء). که بیماری مشرف به موتش کرده است. (از متن اللغه). نعت است از ادناف. رجوع به ادناف شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
جمع واژۀ دنفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ)
جمع واژۀ دنفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به دنفه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هر دو چشم خوابانیده دیدن وچشمک زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
جمع واژۀ دنف. (منتهی الارب). رجوع به دنف شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ)
جمع واژۀ دنف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ)
آفتاب نزدیک به فروشدن و زردگردیده. (ناظم الاطباء). رجوع به لغت قبلی و نیز رجوع به ادناف شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
نعت تفضیلی از ادناف.
- امثال:
ادنف من المتمنی. رجوع به مجمعالامثال میدانی چ طهران ص 345 و 346 در اصب من المتمنیه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ فَ)
سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج). ستبر و گنده و تناور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ فِ)
زن گول. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ فَ)
بیمار دایم (زن). (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دنع
تصویر دنع
ناکس بی سود، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنج
تصویر دنج
جای امن و خالی از اغیار
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد
فرهنگ لغت هوشیار
کوته بالا عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجودآمده است. در جانوران چهار پا دم بشکل دسته ای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده. یا دم گاو دنب گاو، تازیانه بزرگ، نفیر گاودم. یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک. یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند. یا دم گاوی بدست آوردن (داشتن) وسیله ای (برای امرار معاش) بدست آوردن (داشتن)، ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است. یا دم خروس دمب خروس دنب دیک، بهانه: (دم خروسی در دست دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنی
تصویر دنی
ناکس، پست و دون و خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دند
تصویر دند
احمق، ابله، کودن، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنس
تصویر دنس
نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن
تصویر دفن
پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت
فرهنگ لغت هوشیار
دلیر آهسته روی آهسته رفتن، جمع دلوف، آله ها، عقاب ها، ماده شتران گرانبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درف
تصویر درف
پناه، سایه، سوی زی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنف
تصویر آنف
فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنف الکبد
تصویر دنف الکبد
کرمک جگر از بیماری های گاو و گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنفاس
تصویر دنفاس
گول، فرومایه، زفت، شبان تنبل شبان خفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنفش
تصویر دنفش
درشتگویی، تند، کار فرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنفخ
تصویر دنفخ
ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
صدا و ندا و زمزمه را گویند که از غایت خوشی و نشاط خاطر از آدمی سرزند، خوشحالی، شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنف
تصویر آنف
فرمانبردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دفن
تصویر دفن
خاکسپاری، گوراندن
فرهنگ واژه فارسی سره