- دنع
- ناکس بی سود، آزمند
معنی دنع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زره پوست کندن پوست بر گرفتن از گوسپند جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند زره جمع دروع
راندن، هراشیدن (هراش قی)، پر کردن
اشک اشکبارنده، آوند پر (آوند ظرف)، کاسه چرب اشک سرشک جمع دموع
راه هموار راه نرم
راندن کسی را، تادیه کردن، دور نمودن
رانش، راندن
بازداری
هماره بیمار، آفتاب زردی بیماری همیشگی
نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم
احمق، ابله، کودن، فرومایه
سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد
جای امن و خالی از اغیار
کوته بالا عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجودآمده است. در جانوران چهار پا دم بشکل دسته ای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده. یا دم گاو دنب گاو، تازیانه بزرگ، نفیر گاودم. یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک. یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند. یا دم گاوی بدست آوردن (داشتن) وسیله ای (برای امرار معاش) بدست آوردن (داشتن)، ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است. یا دم خروس دمب خروس دنب دیک، بهانه: (دم خروسی در دست دارد)
کناد ماهی تالاب ماهی
نا کس بی خیر و بی عقل
ناکس، پست و دون و خسیس
صدا و ندا و زمزمه را گویند که از غایت خوشی و نشاط خاطر از آدمی سرزند، خوشحالی، شادی
زفتیدن زفت گشتن، ناکسی فرومایگی
نزدیک شدن نزدیک بودن
خمیده پشت شدن
صدائی که از بر هم خوردن دو سنگ یا چوب برآید و آلت شالی کوبی
فجور کردن و متهم گردیدن فروتن
فرومایه و بخیل
خوبرویی زیبایی
دشنام دادن، رسوا کردن، خوار داشتن، دست کم گرفتن زشت دیدن، زشت پنداشتن زشت، ریش ریش از پارچه و جامه
نزدیک شدن، نزدیک بودن
ناکس، ضعیف، پست و حقیر
بازداشتن کسی از کاری یا چیزی
دم، عضو بدن حیوان که در انتهای تنه و بالای مقعد او قرار دارد و در حیوانات چهارپا در پشت پای آن ها آویزان است
یکی از اعیاد مسیحیان، عید خاج شویان
زمزمه، آواز، بانگ شادی و طرب، شادی و نشاط، برای مثال حاش للّه گر کند پیوند با طبع تو غم / طبع غم را از نشاط تو پدید آید دنه (کمال الدین اسماعیل - ۴۷۴)
آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
راندن از نزد خود، دور کردن، رد کردن، پس زدن