- دمیه
- سنگ نگاشته ها، بت، تندیس، پیوکک اروسک، پیکره یونانی تازی گشته مرغابی سیاه
معنی دمیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث عدمی پوچگرایی مونث عدمی مونث عدمی
پیشرفتگی فرسنتور بادی از ساز ها
صفحه
دانستن دریافتن به ترفند
پرونده، کارنما، دیوان
سرگشته زن
نشان باشش نشان خانه، کینه دیرینه آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
محل کار گذاشتن دم در کنار کوره، کوره زرگران و آهنگران و مسگران، گلخن حمام
دانه اشک سرشک اشک سرشک
ابریشم سفید
مونث دمر: بی سود زن
فرانسوی پازینه آنچه که از مد افتاده و باب روز نیست از مد افتاده توضیح: پرهیز کردن از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
دم کوچک کوتاه، دنباله هر چیز
راه
باران پیوسته بش
مونث ذمی بد گویان گروهی که علی ع را خدا می دانستند و به محمد ص بد می گفتند که او را آشکار نگردانده (فضل بن شادان نیشابوری)
زن زشت رو و پست
پست، زشتروی، خرد، انداینده روغن مالیدنی
گل بهمن از گیاهان
پرماه پرماهه (ماه تمام)، برف، ساییده آرد شده
سر شکسته، به مغز آسیب رسیده
اشکریز: گرفتار بیماری اشکریزه
پنهانی پنهان گشته
پف کرده، فوت کرده
زن بیمار تباه شکم
فرومایه پست
فزونی
کنیزکک کنیزک خرد، نام تیره ای از تازیان
پرهیز، نگاهداری
سر شکستگی که از وی خون آید زخم خون افشان
زنی که بچه کسی دیگری را شیر دهد
کازه شکارگر کومه، تاریکی، کبتک (بچه زنبور عسل)
سردار سپاه سپهدار، فراخ کننده گستراننده کپی ماده (کپی بوزینه)