- دمیدن
- فوت کردن در چبزی پف کردن باد کردن، وزیدن (باد و مانند آن)، سرازخاک درآوردن نبات روییدن رستن، سر زدن طلوع کردن (صبح خورشید ماه و غیره)، کسی را بسخنان چرب و نرم فریفتن
معنی دمیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- دمیدن
- وزیدن باد، پف کردن و باد کردن در چیزی، روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه، طلوع کردن، سر زدن آفتاب، پدیدار گشتن، خروشیدن، خود را پرباد کردن
- دمیدن ((دَ دَ))
- فوت کردن در چیزی، وزیدن، روییدن، سر از خاک درآوردن، طلوع کردن، خروشیدن، خشمگین شدن
- دمیدن
- Breath
- دمیدن
- дышать
- دمیدن
- atmen
- دمیدن
- дихати
- دمیدن
- oddychać
- دمیدن
- respirar
- دمیدن
- respirare
- دمیدن
- respirar
- دمیدن
- respirer
- دمیدن
- ademhalen
- دمیدن
- bernapas
- دمیدن
- श्वास लेना
- دمیدن
- לנשום
- دمیدن
- nefes almak
- دمیدن
- kupumua
- دمیدن
- শ্বাস নেওয়া
- دمیدن
- سانس لینا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لایق دمیدن
پف کرده، فوت کرده
بسرعت و شتابان رفتن، رفتن با تعجیل، تند رفتن
دویدن بنشاط و خوشحالی
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
راه رفتن با پیچ و خم
کج شدن خم شدن، لنگیدن
بر بالا رفتن، صعود
ترسیدن، آشفته داشتن
رم کردن، ترسیدن و گریختن، برای مثال نتابد سگ صید روی از پلنگ / ز رو به رمد شیر نادیده جنگ (سعدی۱ - ۷۵)