جدول جو
جدول جو

معنی دمکاک - جستجوی لغت در جدول جو

دمکاک
ظرف گلی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دژکاک
تصویر دژکاک
کرکس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، نسر، لاشخور، کلمرغ، شیرگنجشک، دالمن، ورکاک، دال، مردارخوٰار
فرهنگ فارسی عمید
(دَ مَ مَ)
سخت توانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رحی دمکمک، نیک آردکننده. (منتهی الارب). آسیای نیک آردکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کرکس و آن مرغی باشد مردارخوار. (از برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ دک ّ. (منتهی الارب). رجوع به دک ّ شود، جمع واژۀ دکّه. (اقرب الموارد). رجوع به دکّه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مکیده. (منتهی الارب) (آنندراج). مکیده شده. (ناظم الاطباء). آنچه مکیده شود. مکاکه. (از اقرب الموارد) ، مغز استخوان، زیرا آن مکیده می شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دکاک
تصویر دکاک
جمع دک، ریگستان ها توده ها
فرهنگ لغت هوشیار
دختری که بی اجازه پدر و مادر به دنبال عاشق افتد و به خانه
فرهنگ گویش مازندرانی