ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حریر، بریشم، معرّب واژۀ پارسی دمسه، کج، سیلک، بهرامه، قزّ، پناغ، کناغ
ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حَریر، بَریشَم، معرّب واژۀ پارسی دِمسِه، کَج، سیلک، بَهرامِه، قَزّ، پَناغ، کَناغ
دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگترین شهر سوریه است با 408774 تن جمعیت. تاریخ بنای دمشق معلوم نیست. بر طبق کاوشهای سال 1950 میلادی در هزارۀ چهارم قبل از میلاد در این محل شهری دایر بوده است. در قرن 15 قبل از میلاد تحوطمس سوم آنرا فتح کرد. در قرن 11 ق . میلادی پایتخت پررونق سرزمین آرامیان بود. در 333 قبل از میلاد اسکندر مقدونی آن را گرفت. خالد بن ولید در سال 14 هجری آن را تصرف کرد و دورۀ سیادت هزارسالۀ مغرب برافتاد. معاویه آنجا را مقر خویش ساخت (36 هجری قمری). و تا سال 127 هجری قمری که مروان بن محمد حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود. در سال 1832 میلادی ابراهیم پاشا آنجا را به کمک مردم شهر که قبلاً بر ضد عثمانیها شوریده بودند گرفت. دمشق هم اکنون پایتخت جمهوری عربی سوریه است. (از دایرهالمعارف فارسی). پایتخت سوریه، مردم آن توسط بولس قدیس مسیحی شدند و عرب به سال 639 میلادی آن را تسخیر کرد و سپس پایتخت خلفای اموی گردید و آنان در قرن هشتم میلادی مسجد عظیمی در آن بنا کردند. لوئی هفتم و کنراد سوم به سال 1148 میلادی آن را محاصره کردند ولی نتیجه ای نبردند. شهر جای باش حاکم شام که دارای سیصدهزار نفر جمعیت است. (ناظم الاطباء). معرب از فارسی است. (از المعرب جوالیقی ص 148). شهری است پایتخت شام بناکردۀ دمشاق بن نمرود، به نوشتۀ قاموس به کسر دال و فتح میم است قیاس نیز همین میخواهد در این صورت نوشتۀ چلپی در حاشیۀ مطول و قافیه کردن آن با عشق اشکال دارد مگر اینکه بگوییم لفظ عجمی است زیرا که دمشق نام غلام نمرود آن را بنا کرده و بر این تقدیر صحیح می تواند شد هرچند برای فارسیان ضرور نیست چرا که اینها در بعضی الفاظ عربی تصرف گونه دارند. (از آنندراج) (از غیاث). یاقوت نویسد شهر مشهوریست درشام و آن بدون شک بهشت روی زمین است به سبب زیبایی ساختمان و سرسبزی و فراوانی میوه و آب و داشتن وسایل زندگی. این شهر به سبب سرعتی که در ساختمان آن بکاررفته بدین اسم نامیده شده است، چه دمشق به معنی سرعت است، و برخی گفته اند به اسم بانی آن نامیده شده است که دماشق بن ارم بن سام بن نوح علیه السلام باشد، و گفته اند که اول آن را بیوراسف بنا کرده است. گفته اند که ابراهیم خلیل پنج سال بعد از بنای آن بدنیا آمد و نیز گفته اند که آن را جیرون بن سعد بن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و ارم ذات العماد نامید. و روایت کرده اند که دمشق محل خانه حضرت نوح بود و چوبهای کشتی رااز کوه لبنان فراهم آورد. (از معجم البلدان). ابن درید در الجمهره گفته است که دمشق معرب است. (از المزهر سیوطی). نام شهری که جای باش حاکم شام است و به نام بانی آن دمشاق بن کنعان بن حام بن نوح معروف شده است. (از منتهی الارب). ارم ذات العماد. (منتهی الارب، ذیل مادۀ ’ارم’). شهری است به شام خرم و با نعمت و کشت و برز بسیار و سوادی خوش و آبهای روان به نزدیک کوه و این شهر خرم ترین شهری است در عرب و از وی برنج زردخیزد. (حدود العالم) : بدان که این طشت دربازار دمشق به هزار عشق خریده ام. (مقامات حمیدی). چنان قحطسالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق. (بوستان). و یکی از صلحای جبل لبنان... به جامع دمشق درآمد. (گلستان). وقتی از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمد. (گلستان). با طایفۀ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. (گلستان) ، گاه عرب از دمشق شام اراده کند. (یادداشت مؤلف)
دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگترین شهر سوریه است با 408774 تن جمعیت. تاریخ بنای دمشق معلوم نیست. بر طبق کاوشهای سال 1950 میلادی در هزارۀ چهارم قبل از میلاد در این محل شهری دایر بوده است. در قرن 15 قبل از میلاد تحوطمس سوم آنرا فتح کرد. در قرن 11 ق َ. میلادی پایتخت پررونق سرزمین آرامیان بود. در 333 قبل از میلاد اسکندر مقدونی آن را گرفت. خالد بن ولید در سال 14 هجری آن را تصرف کرد و دورۀ سیادت هزارسالۀ مغرب برافتاد. معاویه آنجا را مقر خویش ساخت (36 هجری قمری). و تا سال 127 هجری قمری که مروان بن محمد حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود. در سال 1832 میلادی ابراهیم پاشا آنجا را به کمک مردم شهر که قبلاً بر ضد عثمانیها شوریده بودند گرفت. دمشق هم اکنون پایتخت جمهوری عربی سوریه است. (از دایرهالمعارف فارسی). پایتخت سوریه، مردم آن توسط بولس قدیس مسیحی شدند و عرب به سال 639 میلادی آن را تسخیر کرد و سپس پایتخت خلفای اموی گردید و آنان در قرن هشتم میلادی مسجد عظیمی در آن بنا کردند. لوئی هفتم و کنراد سوم به سال 1148 میلادی آن را محاصره کردند ولی نتیجه ای نبردند. شهر جای باش حاکم شام که دارای سیصدهزار نفر جمعیت است. (ناظم الاطباء). معرب از فارسی است. (از المعرب جوالیقی ص 148). شهری است پایتخت شام بناکردۀ دمشاق بن نمرود، به نوشتۀ قاموس به کسر دال و فتح میم است قیاس نیز همین میخواهد در این صورت نوشتۀ چلپی در حاشیۀ مطول و قافیه کردن آن با عشق اشکال دارد مگر اینکه بگوییم لفظ عجمی است زیرا که دمشق نام غلام نمرود آن را بنا کرده و بر این تقدیر صحیح می تواند شد هرچند برای فارسیان ضرور نیست چرا که اینها در بعضی الفاظ عربی تصرف گونه دارند. (از آنندراج) (از غیاث). یاقوت نویسد شهر مشهوریست درشام و آن بدون شک بهشت روی زمین است به سبب زیبایی ساختمان و سرسبزی و فراوانی میوه و آب و داشتن وسایل زندگی. این شهر به سبب سرعتی که در ساختمان آن بکاررفته بدین اسم نامیده شده است، چه دمشق به معنی سرعت است، و برخی گفته اند به اسم بانی آن نامیده شده است که دماشق بن ارم بن سام بن نوح علیه السلام باشد، و گفته اند که اول آن را بیوراسف بنا کرده است. گفته اند که ابراهیم خلیل پنج سال بعد از بنای آن بدنیا آمد و نیز گفته اند که آن را جیرون بن سعد بن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و ارم ذات العماد نامید. و روایت کرده اند که دمشق محل خانه حضرت نوح بود و چوبهای کشتی رااز کوه لبنان فراهم آورد. (از معجم البلدان). ابن درید در الجمهره گفته است که دمشق معرب است. (از المزهر سیوطی). نام شهری که جای باش حاکم شام است و به نام بانی آن دمشاق بن کنعان بن حام بن نوح معروف شده است. (از منتهی الارب). ارم ذات العماد. (منتهی الارب، ذیل مادۀ ’ارم’). شهری است به شام خرم و با نعمت و کشت و برز بسیار و سوادی خوش و آبهای روان به نزدیک کوه و این شهر خرم ترین شهری است در عرب و از وی برنج زردخیزد. (حدود العالم) : بدان که این طشت دربازار دمشق به هزار عشق خریده ام. (مقامات حمیدی). چنان قحطسالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق. (بوستان). و یکی از صلحای جبل لبنان... به جامع دمشق درآمد. (گلستان). وقتی از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمد. (گلستان). با طایفۀ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. (گلستان) ، گاه عرب از دمشق شام اراده کند. (یادداشت مؤلف)
شتر مادۀ بسیار شتاب رو. و شتر بسیار شتاب رو و همچنین مردبسیار شتاب رو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). - دمشق الیدین، مرد شتابکار چابکدست. (منتهی الارب)
شتر مادۀ بسیار شتاب رو. و شتر بسیار شتاب رو و همچنین مردبسیار شتاب رو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). - دمشق الیدین، مرد شتابکار چابکدست. (منتهی الارب)
دمگه که مخفف دمگاه است و آن کورۀ آهنگری و گلخن حمام و سوراخ پایین تنور و تاپو و امثال آن باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، بعضی گویند دمله به معنی دمنه است و آن سوراخی است که به جهت دم کشی و باد آمدن تنور گذارند. (لغت محلی شوشتر). و رجوع به دمنه شود (اما کلمه ممکن است در هر دو معنی دگرگون شدۀ دمگه باشد)
دمگه که مخفف دمگاه است و آن کورۀ آهنگری و گلخن حمام و سوراخ پایین تنور و تاپو و امثال آن باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، بعضی گویند دمله به معنی دمنه است و آن سوراخی است که به جهت دم کشی و باد آمدن تنور گذارند. (لغت محلی شوشتر). و رجوع به دمنه شود (اما کلمه ممکن است در هر دو معنی دگرگون شدۀ دمگه باشد)