دمیدن، دمنده، کنایه از غرنده، خروشنده، خروشان، کنایه از مست و خشمناک، برای مثال به لطفی که دیده ست پیل دمان / نیارد همی حمله بر پیلبان (سعدی۱ - ۸۸)، در حال دمیدن
دمیدن، دمنده، کنایه از غرنده، خروشنده، خروشان، کنایه از مست و خشمناک، برای مِثال به لطفی که دیده ست پیل دمان / نیارد همی حمله بر پیلبان (سعدی۱ - ۸۸)، در حال دمیدن
جنبیدن از خشم. (تاج المصادر بیهقی). جنبیدن و لرزیدن سر بینی کسی از خشم یا چیز دیگر. (منتهی الارب). رمعان انف، جنبیدن بینی از خشم و تکبر. (از اقرب الموارد) ، اشاره کردن به دست. (منتهی الارب). اشارت کردن به دو دست. (از اقرب الموارد) ، افشاندن سر را. (از منتهی الارب). حرکت دادن سر را ازاضطراب. (از اقرب الموارد) ، زادن زن کودک را. (از منتهی الارب). رمعت المراءه بالصبی، زایید زن کودک را. (از اقرب الموارد) ، روان شدن اشک از چشم. (از منتهی الارب). اشک از چشمان کسی جاری شدن: رمعت عینه بالبکاء. (از اقرب الموارد)
جنبیدن از خشم. (تاج المصادر بیهقی). جنبیدن و لرزیدن سر بینی کسی از خشم یا چیز دیگر. (منتهی الارب). رمعان انف، جنبیدن بینی از خشم و تکبر. (از اقرب الموارد) ، اشاره کردن به دست. (منتهی الارب). اشارت کردن به دو دست. (از اقرب الموارد) ، افشاندن سر را. (از منتهی الارب). حرکت دادن سر را ازاضطراب. (از اقرب الموارد) ، زادن زن کودک را. (از منتهی الارب). رمعت المراءه بالصبی، زایید زن کودک را. (از اقرب الموارد) ، روان شدن اشک از چشم. (از منتهی الارب). اشک از چشمان کسی جاری شدن: رمعت عینه بالبکاء. (از اقرب الموارد)
مؤمنی بود از آل فرعون. (منتهی الارب). از خدام فرعون که موسی را اخبار نمود به قصد قصاص فرعون. (ازحبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 31). یک تن از سه تن آل فرعون که پنهانی به موسی ایمان آوردند. (یادداشت مؤلف)
مؤمنی بود از آل فرعون. (منتهی الارب). از خدام فرعون که موسی را اخبار نمود به قصد قصاص فرعون. (ازحبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 31). یک تن از سه تن آل فرعون که پنهانی به موسی ایمان آوردند. (یادداشت مؤلف)
سبک و شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سبکی و شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج). سبکی و شتابیدن. (از شرح قاموس) ، دیر رفتن. (تاج المصادر بیهقی). آهسته و دیر رفتن (از اضداد است). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رفتن به آهستگی. (شرح قاموس) ، ثابت بودن بر کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فعل از ’فتح’. (ناظم الاطباء)
سبک و شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سبکی و شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج). سبکی و شتابیدن. (از شرح قاموس) ، دیر رفتن. (تاج المصادر بیهقی). آهسته و دیر رفتن (از اضداد است). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رفتن به آهستگی. (شرح قاموس) ، ثابت بودن بر کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فعل از ’فتح’. (ناظم الاطباء)
دور اندیشیدن در کاری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). دور اندیشیدن. (آنندراج). گویند: امعن فی الامر، دور اندیشید در کار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تیز کردن نظر و دور رفتن در کاری یعنی در کاری غور کردن. (غیاث اللغات). - امعان نظر، نگاه با زیرکی و فراست و غوررسی و عاقبت اندیشی. (ناظم الاطباء). نیکو نگریستن و دوراندیشی و تحقیق و دقت نظر در مطلبی: زاین همی گوید نگارندۀ فکر که بکن ای بنده امعان نظر. مولوی. امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن را مصلحت دیدم. (گلستان، مقدمه) ، شراب امقه، شراب کبود آبی رنگ، دور و بعید. (ناظم الاطباء). دور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای بی گیاه و بی درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جایی که در آن درخت نمی روید. (از شرح قاموس) (از اقرب الموارد). بیابان بی گیاه. (از اقرب الموارد) ، مردی که کنج چشم و پلکش از کمی مژه سرخ باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه بدون مقصد جهتی را گیرد و رود. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
دور اندیشیدن در کاری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). دور اندیشیدن. (آنندراج). گویند: امعن فی الامر، دور اندیشید در کار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تیز کردن نظر و دور رفتن در کاری یعنی در کاری غور کردن. (غیاث اللغات). - امعان نظر، نگاه با زیرکی و فراست و غوررسی و عاقبت اندیشی. (ناظم الاطباء). نیکو نگریستن و دوراندیشی و تحقیق و دقت نظر در مطلبی: زاین همی گوید نگارندۀ فکر که بکن ای بنده امعان نظر. مولوی. امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن را مصلحت دیدم. (گلستان، مقدمه) ، شراب امقه، شراب کبود آبی رنگ، دور و بعید. (ناظم الاطباء). دور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای بی گیاه و بی درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جایی که در آن درخت نمی روید. (از شرح قاموس) (از اقرب الموارد). بیابان بی گیاه. (از اقرب الموارد) ، مردی که کنج چشم و پلکش از کمی مژه سرخ باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه بدون مقصد جهتی را گیرد و رود. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
نام یکی از محدثین و نقلۀ کتب از زبانهای دیگر به عربی او با ایوب زیج بطلمیوس و عده دیگر از کتب قدیمه را برای محمد بن خالد بن یحیی بن برمک ترجمه کرده اند. (ابن الندیم) نام یکی از دوازده نفر حواریون حضرت عیسی (ع). (ناظم الاطباء). - دیر سمعان، موضعی بحلب و موضعی بحمص که قبر عمر بن عبدالعزیز در آنجاست. (ناظم الاطباء)
نام یکی از محدثین و نقلۀ کتب از زبانهای دیگر به عربی او با ایوب زیج بطلمیوس و عده دیگر از کتب قدیمه را برای محمد بن خالد بن یحیی بن برمک ترجمه کرده اند. (ابن الندیم) نام یکی از دوازده نفر حواریون حضرت عیسی (ع). (ناظم الاطباء). - دیر سمعان، موضعی بحلب و موضعی بحمص که قبر عمر بن عبدالعزیز در آنجاست. (ناظم الاطباء)