جدول جو
جدول جو

معنی دمشقی - جستجوی لغت در جدول جو

دمشقی
(دِ مِ / مَ)
منسوب به دمشق. (ناظم الاطباء) ، نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
دمشقی
(دِ مَ)
صدرالدین ابوعبدالله محمد بن عبدالرحمان دمشقی عثمانی شافعی. قاضی القضاه سرزمین سغد و از مؤلفان بود. او راست: رحمه الامه فی اختلاف الائمه (در فروع فقه شافعی) و آن را به سال 780 هجری قمری بپایان رسانده است. (از معجم المطبوعات مصر)
یکی از مترجمین و نقلۀ کتب است در قرون اولیۀ اسلامی عربی. (از الفهرست ابن ندیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ مَ یِ دِ مَ قی یَ)
یکی از صالحات مشهور بزهد و تقوی و علم و عرفان اسلام است. وی استاد رابعۀ شامیه است
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن هبه الله بن احمد بن محمد بن حسن، معروف به ابن عساکر دمشقی شامی شافعی و مکنی به ابوالفضل یا ابوالیمن. صاحب روضات الجنات گوید: در کتب تراجم، شرح حال او نیافتم و در ابن خلکان و طبقات النحاه عنوان مخصوصی ندارد واین از عدم مهارت او در علوم ادب و عربیت است. و درذیل ترجمه محمد بن محمد بن عبدالرحمان جعفری، شارح دیوان متنبی، آمده است که: وی حدیث از ابوالفضل بن عساکر شنیده و در ترجمه حسین بن محمد دباس آمده است که:ابن عساکر از او روایت کرده است و ظاهراً او را کتاب جامع بزرگی در حدیث بوده است و نیز در شرح حال جعفری مزبور آمده است که ابن عساکر به سال 738 ه. ق. در قرافه درگذشته است. رجوع بروضات الجنات ص 89 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَیْ یا)
ابوعبدالله احمد بن محمد دمشقی (450-517 ه. ق.). شاعر عرب. او را دیوانی است. او بایران سفر کرده و بزرگان ما را مدح گفته، و با ابن حیوس معاصر و معاشر بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ زُ عَ یِ دِ مَ)
مقتول به سال 300 ه. ق. شعر او پنجاه ورقه است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قُ مَ)
موفق الدین ابومحمد عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامهدمشقی. محدث و فقیه حنبلی. مولد او در 541 ه. ق. به دمشق و وفات در 620. برای کسب علم سفرهای بسیار کرد و سپس در بغداد اقامت گزید. از کتب اوست: کتاب البرهان. کتاب المغنی فی الفقه. کتاب المقنع. کتاب العمده. کتاب ذم التأویل. مسألهالغلو. قنعهالادیب و غیرها
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن محمد بن ابراهیم حنفی معروف به ابن عربشاه دمشقی درگذشتۀ 900 هجری قمری او راست: ایضاح الظلم. (هدیه العارفین ج 1 ص 288)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ مِ دِ مَ)
یکی از مشاهیر اطبائی است که در عصر بنی امیه ظهور نمود. پدرش ابوالحکم هم یکی از بزرگان عالم پزشکی و طبیب مخصوص ابی سفیان بود و همچنین پسرش عیسی بن حکم نیز در شهرت دست کمی از اینان نداشت. دمشقی تابع کیش و آیین نصرانیان بود و در مداوا و تشخیص امراض مهارتی تمام داشت و 105 سال بزیست و در 210 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(سِ یِ دِ مِ)
محمد سعید بن قاسم بن صالح حلاق (1285- 1317 هجری قمری / 1842- 1900 م.) یکی از ادیبان و دانشمندان دمشق است. وی به صنعت های شامی آشنا بود و درباره آنها کتابی به نام 1- بدائع الغرف فی الصناعات والحرف، به ترتیب حروف تهجی برشتۀ نگارش کشید و مجموعه ای دارد به نام 2- سفینه الفرج فی ماهب و دب و درج که به طرز کشکول نوشته است. 3- تنقیح الحوادث الیومیه. 4- الثغر الباسم و آن را در شرح حال پدرش نوشته است. 5- دیوان شعرهای او. رجوع به مقدمۀ شرح الام حسینی خطی و تراجم اعیان دمشق، خطی ص 81 و بدایع التحف و منتخبات التواریخ دمشق ص 722 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 7 ص 13 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لِ دِ مَ)
رجوع به بقل دشتی شود، رعایت و رحمت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). بقیا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دمشقی. خالد بن یزید بن عبدالرحمن بن ابی مال’ دمشقی محدث. وی در سنۀ 105 ه. ق. زاده شد و در 185 ه. ق. فرمان یافت. او راست: ’شرح جنات الخلد’، ’شرح کتاب الرحمه الصغیر ’’شرح کتاب المل’’ و ’کتاب الدیات’ (از هدیه العارفین ستون 343)
لغت نامه دهخدا
ابن زیاد دمشقی. از زهیر بن محمد از نافع از ابن عمر روایت می کند که: رد سه چیز سزاوار نیست: شیر و روغن و مخده. رؤیانی در مسندش از عباس بن محمد روایت می کند که گفت: ابوالربیع سلیمان بن داود بن رشیدالختلی این قول را برای ما حدیث کرد. ابن عساکر در تاریخش می گوید: من نه خالد را شناختم و نه ابوالربیع را. (از لسان المیزان ج 2 ص 376)
لغت نامه دهخدا
(حُ بَ)
أعسم بن الحسن دمشقی نصرانی طبیب. او خواهرزاده وتلمیذ حنین بن اسحاق یکی از نقله و مترجمین کتب سریانی به عربی در دورۀ خلافت مأمون عباسی است. حنین اورا به خوبی ترجمه وصف میکرد و از منقولات وی خوشنودی مینمود و او از جملۀ برکشیدگان بنوالمنجم است و این خاندان او را مرفه میداشتند و به نقل تشویق و تحریص میکردند و محمد بن اسحاق الندیم در فهرست گوید:
از خوشبختیهای حنین یکی این است که آنچه را حبیش بن الحسن الاعسم و عیسی بن یحیی و جز آنان نقل کرده اند همگی به حنین منسوب شده است و ما چون به فهرست کتب جالینوس که حنین ترجمه کرده مراجعه می کنیم می بینیم که منقولات حنین اکثر به سریانی بوده و گاهی نیز بعض نقلهای عربی دیگران را اصلاح یا تصفح کرده است -انتهی.
و او راست: ترجمه مقالۀ اولی ازاسماء الطبیۀ جالینوس و اصل آن پنج مقاله بوده است آنچه را که ما یافتیم منقول به عربی مقالۀ اولی است به ترجمه حبیش اعسم.
تفسیر کتاب الماء و الهواء جالینوس که ترجمه آن از حنین است اصل آن سه مقاله بوده است و حنین دو مقالۀ آن را به عربی ترجمه کرده و حبیش بن حسن تفسیر کرده است. نقل کتاب تشریح حیوان میت جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب حیوان حی ّ جالینوس، دو مقاله. نقل کتاب علم بقراط به تشریح از جالینوس، پنج مقاله. نقل کتاب علم ارسطوطالیس به تشریح از جالینوس، سه مقاله. نقل کتاب تشریح رحم جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب الحاجه الی النبض جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب الحرکهالمجهوله لجالینوس، یک مقاله. کتاب آراء بقراط و افلاطون جالینوس، ده مقاله. نقل کتاب منافع الاعضاء جالینوس، نقل حبیش به عربی و اصلاح حنین، هفده مقاله. نقل کتاب الکیموس جالینوس به عربی، یک مقاله. نقل کتاب ترکیب الادویه جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب الریاضه بالکرهالصغیرۀ جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب الحث علی تعلم الطب جالینوس.. نقل کتاب الاخلاق جالینوس، چهار مقاله. نقل کتاب فی ان ّ قوی النفس تابعه لمزاج البدن از جالینوس، یک مقاله. و ابن البیطار در مفردات من جمله در کلمه سکبینج از او روایت می آورد. و کتاب الزیاده فی مسائل حنین. (ابن الندیم). و آن ترتیب و تتمیم کتاب ’المسایل’ از حنین بن اسحاق است. و کتاب اصلاح الادویه المسهله و کتاب الادویه المفرده و کتاب الاغذیه و کتاب فی الاستسقاء و مقاله فی النبض علی جهه التقسیم. و نیز او راست: ترجمه تفسیر جالینوس از کتاب عهد بقراط به عربی. ترجمه تفسیر جالینوس از کتاب الماء و الهواء بقراط. ترجمه کتاب الحشایش دیسقوریدس را نیز بدو منسوب کرده اند و بعضی گفته اند از حنین است. و از کتب شانزده گانه جالینوس کتاب تعرف علل الاعضاء الباطنه. کتاب النبض الکبیر. کتاب تدبیر الاصحاء. کتاب حیلهالبرء را نقل کرده است. از کتب جالینوس غیر تصانیف شانزده گانه، نقل کتاب التشریح الکبیر و اختلاف التشریح و تشریح الحیوان المیت و تشریح الحیوان الحی. و کتاب فی علم بقراط بالتشریح و کتاب علم ارسطوطالیس بالتشریح وکتاب تشریح الرحم و کتاب الحاجه الی النبض و کتاب العادات و کتاب آراء بقراط و فلاطن و کتاب منافع الاعضاء و کتاب خصب البدن. و کتاب المنی. و کتاب الکیموس وکتاب ترکیب الادویه و کتاب الریاضه بالکره الصغیره. و کتاب الریاضه بالکره الکبیره. و کتاب الحث علی تعلم الطب و کتاب الاخلاق و کتاب انتفاع الاخیار باعدائهم و کتاب فی ان قوی النفس تابعه لمزاج البدن و کتاب المدخل الی المنطق
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دمشقی. ابوبکر تقی الدین بن ابی الصدق علی بن محمد شافعی. در 851 هجری قمری درگذشت. او راست ’تخریج المحرر فی شرح حدیث النبی المطهر’ تألیف ابن عبدالهادی در دوازده مجلد. (هدیه العارفین ج 1 ص 237)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ دِ مَ / دَ مِ)
ابن محمد دمشقی عمادالدین شافعی. وی در 877 هجری قمری درگذشته است. او راست: ’احکام الخنثی’. (هدیه العارفین ج 1 ص 315)
ابن محمد بن ابراهیم محدث. درگذشتۀ 450 هجری قمریاو راست: جزء فی الحدیث. (هدیه العارفین ج 1 ص 310)
لغت نامه دهخدا
(فِ ظِ دِ مَ)
شمس الدین محمد بن ناصرالدین دمشقی. متوفی بسال 822 هجری قمری او راست: ’جامع الاّثار فی مولد المختار’ در سه مجلد، و ’المولد الصادی فی مولدالهادی’ در یک کراسه، و ’اللفظ الرائق فی مولد خیر الخلائق’ و این از هر دو مختصرتر است. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُسَرْ را)
محمد بن علی بن عبدالرحمن دمشقی صوفی. او در مائۀ هشتم هجری میزیسته و کتابی تشویق الارواح و القلوب الی ذکر علام الغیوب داشته که ظاهراً از میان رفته است و جزئی از آن به نام تفّاح الارواح و مفتاح الارباح شامل سرگذشتهای ادبی و اخلاقی موجود است
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ مَ)
ابن محمد بن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی، مشهور به ابن اللحام و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. وی فقیه و اصولی بود و در عید فطر سال 803 هجری قمریدرگذشت. در حالی که سن او بیش از پنجاه سال بود. اوراست: القواعدالاصولیه و الاخبارالعلمیه فی اختیارات الشیخ تقی الدین تیمیه. (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 7 ص 31. الدارس نعیمی ج 2 ص 124)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ مَ)
ابن علی بن محمد بن ابی العز دمشقی حنفی، ملقّب به علاءالدین. فقیه بود و در سال 731 هجری قمری متولد شد. وی مدتی عهده دار امر قضاء در دمشق بود و در سال 792 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- التنبیه علی مشکلات الهدایه، در فروع فقه. 2- النوراللامع فیما یعمل به فی الجامع ای جامع بنی امیه. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 726. الاعلام زرکلی ج 5 ص 129)
لغت نامه دهخدا
(دِ مِ)
دهی است به مصر. (منتهی الارب) (آنندراج). از قرای مصر است در فیوم، و پیازی در آنجا بعمل آید به قدر خربزه که سوزندگی هم ندارد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نوعی از بافتۀ ابریشمی. (ناظم الاطباء). نوعی قماش اطلسی است که در بافت آن رشته های زرو سیم بکار می رود. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 444)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ طُ)
شتاب کردن و تعجیل کردن در کار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ مَ / مِ)
دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگترین شهر سوریه است با 408774 تن جمعیت. تاریخ بنای دمشق معلوم نیست. بر طبق کاوشهای سال 1950 میلادی در هزارۀ چهارم قبل از میلاد در این محل شهری دایر بوده است. در قرن 15 قبل از میلاد تحوطمس سوم آنرا فتح کرد. در قرن 11 ق . میلادی پایتخت پررونق سرزمین آرامیان بود. در 333 قبل از میلاد اسکندر مقدونی آن را گرفت. خالد بن ولید در سال 14 هجری آن را تصرف کرد و دورۀ سیادت هزارسالۀ مغرب برافتاد. معاویه آنجا را مقر خویش ساخت (36 هجری قمری). و تا سال 127 هجری قمری که مروان بن محمد حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود. در سال 1832 میلادی ابراهیم پاشا آنجا را به کمک مردم شهر که قبلاً بر ضد عثمانیها شوریده بودند گرفت. دمشق هم اکنون پایتخت جمهوری عربی سوریه است. (از دایرهالمعارف فارسی). پایتخت سوریه، مردم آن توسط بولس قدیس مسیحی شدند و عرب به سال 639 میلادی آن را تسخیر کرد و سپس پایتخت خلفای اموی گردید و آنان در قرن هشتم میلادی مسجد عظیمی در آن بنا کردند. لوئی هفتم و کنراد سوم به سال 1148 میلادی آن را محاصره کردند ولی نتیجه ای نبردند. شهر جای باش حاکم شام که دارای سیصدهزار نفر جمعیت است. (ناظم الاطباء). معرب از فارسی است. (از المعرب جوالیقی ص 148). شهری است پایتخت شام بناکردۀ دمشاق بن نمرود، به نوشتۀ قاموس به کسر دال و فتح میم است قیاس نیز همین میخواهد در این صورت نوشتۀ چلپی در حاشیۀ مطول و قافیه کردن آن با عشق اشکال دارد مگر اینکه بگوییم لفظ عجمی است زیرا که دمشق نام غلام نمرود آن را بنا کرده و بر این تقدیر صحیح می تواند شد هرچند برای فارسیان ضرور نیست چرا که اینها در بعضی الفاظ عربی تصرف گونه دارند. (از آنندراج) (از غیاث). یاقوت نویسد شهر مشهوریست درشام و آن بدون شک بهشت روی زمین است به سبب زیبایی ساختمان و سرسبزی و فراوانی میوه و آب و داشتن وسایل زندگی. این شهر به سبب سرعتی که در ساختمان آن بکاررفته بدین اسم نامیده شده است، چه دمشق به معنی سرعت است، و برخی گفته اند به اسم بانی آن نامیده شده است که دماشق بن ارم بن سام بن نوح علیه السلام باشد، و گفته اند که اول آن را بیوراسف بنا کرده است. گفته اند که ابراهیم خلیل پنج سال بعد از بنای آن بدنیا آمد و نیز گفته اند که آن را جیرون بن سعد بن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و ارم ذات العماد نامید. و روایت کرده اند که دمشق محل خانه حضرت نوح بود و چوبهای کشتی رااز کوه لبنان فراهم آورد. (از معجم البلدان). ابن درید در الجمهره گفته است که دمشق معرب است. (از المزهر سیوطی). نام شهری که جای باش حاکم شام است و به نام بانی آن دمشاق بن کنعان بن حام بن نوح معروف شده است. (از منتهی الارب). ارم ذات العماد. (منتهی الارب، ذیل مادۀ ’ارم’). شهری است به شام خرم و با نعمت و کشت و برز بسیار و سوادی خوش و آبهای روان به نزدیک کوه و این شهر خرم ترین شهری است در عرب و از وی برنج زردخیزد. (حدود العالم) : بدان که این طشت دربازار دمشق به هزار عشق خریده ام. (مقامات حمیدی).
چنان قحطسالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق.
(بوستان).
و یکی از صلحای جبل لبنان... به جامع دمشق درآمد. (گلستان). وقتی از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمد. (گلستان). با طایفۀ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. (گلستان) ، گاه عرب از دمشق شام اراده کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ مَ / دَ شَ / دَ شِ)
شتر مادۀ بسیار شتاب رو. و شتر بسیار شتاب رو و همچنین مردبسیار شتاب رو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
- دمشق الیدین، مرد شتابکار چابکدست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِقا)
شانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شانه. لغتی است در مشقاء با همزه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تخته و کاغذ که بر آن مشق حروف کرده باشند. (غیاث) (آنندراج). منسوب به مشق. (ناظم الاطباء) :
به رنگ کاغذ مشقی سیاه میماند
اگر به فرض مجسم شود نوافل ما.
میرزا عبدالغنی مقبول (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ مِ / مَ)
شمس الدین ابوعبدالله محمد بن ابی طالب انصاری دمشقی صوفی، معروف به شیخ ربوه. یکی از اعجوبه های زمان خود بود و در بیشتر علوم آگاهی و نوشته هایی داشت. از آثار اوست: 1- السیاسه فی علم الفراسه. 2- نخبه الدهر فی عجائب البر و البحر. او به سال 654 هجری قمری متولد شد و به سال 727 درگذشت. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ مَ)
ابن محمد بن عثمان بن محمد بن رجب بن علاءالدین دمشقی شافعی، مشهور به ابن شمعه. محدث و نحوی و شاعر. اصل وی از بعلبک بود و در سال 1157 یا 1158 هجری قمری در دمشق متولد شد و در آنجا پرورش یافت و در سال 1219 یا 1229 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- حاشیه بر شرح بخاری قسطلانی. 2- رساله ای در بسمله. 3- نظم مفردات قواعد اعراب. (از معجم المؤلفین بنقل از روض البشر جمیل الشطی ص 180. منتخبات التواریخ لدمشق تقی الدین ج 2 ص 671)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ مَ)
ابن محمد دمشقی شاذلی حنفی (درویش...). نقیب رمایه (تیراندازی) در دمشق بود وبه سال 1130 هجری قمری درگذشت. او راست: مفتاح کنز درالنظام فی اصول الرمایه و تعلیم الغلام. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 766. تاریخ آداب اللغهالعربیۀ جرجی زیدان ج 3 ص 339). صاحب معجم المؤلفین (ج 7 ص 91) درگذشت این شخص را از قول صاحب ایضاح المکنون (ج 2 ص 527) سال 1226 هجری قمری آورده است
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
ابوعبدالله محمد بن احمد بن وزیر بن حکم دمشقی ختن. او ختن و صهربن ابی الحواری و از اهل دمشق بود. او از ولید بن مسلم و ضمره بن ربیعه و مروان بن محمد و محمد بن شاپور و عبدالعزیز بن ولید بن سلیمان بن الی السائب روایت کرد. ابن ابی حاتم گفت پدرم از او حدیث شنیده و نقل کرده است. و او گفت وی ثقه است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
ابن علی بن محمد بغدادی دمشقی حنبلی. صوفی در بغداد667 هجری قمری متولد و در 751 هجری قمری درگذشت. (دررالکامنه ج 2 ص 28)
لغت نامه دهخدا
مروسیک ورزیک منسوب به مشق. یاطیاره (هواپیمای) مشقی. هواپیمایی که برای تمرین هوانوردان بکار رود. یا گلوله مشقی. گلوله ای خفیف که در تمرین عملیات نظامی بکار رود و مهلک نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمشق
تصویر دمشق
مرغ باران از پرندگان، چابکدست
فرهنگ لغت هوشیار
نام تکه ای سازی در موسیقی مازندرانی است که در مراسم سرور
فرهنگ گویش مازندرانی