- دمر
- بی سود مرد روی سینه و شکم دراز کشیدن
معنی دمر - جستجوی لغت در جدول جو
- دمر
- به روافتاده، وارو، وارون، روی سینه و شکم دراز کشیده، دمرو
- دمر ((دَ مَ))
- روی سینه و شکم دراز کشیده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث دمر: بی سود زن
کسی که دمر دراز کشیده: (بچه دمروست)
گوسپند کم شیر، زن پرخاشگر
روی سینه و شکم خوابیدن
برو بزمین افتادن روی سینه و شکم دراز کشیدن
بعید
آلت تنفسی
آغاج
فرماینده فرمان پاد امر کننده فرماینده کار فرما، جمع آمرین، روز ششم یا چهارم از ایام عجوز
کوچه و بازار
درهم دراخما: یونانی در پهلوی دیرم زوزن جوجر همرس دندان سودگی، هموار شدن واحد سکه نقره (وزن و بهای آن در عصرهای مختلف متفاوت بوده است)، واحد وزن معاذل شش دانگ (هر دانگ دو قیراط)
جمع در، مرواریدها، مهایک ها بلورها جمع در درها مرواریدها. یا درر دراری مرواریدهای درخشان
میوه یا شیرینی یا چیز دیگر که بعد از غذا بیاورند
هلاک، انقراض، زال، محو شدن، هلاکی، دم و نفس
نفس، دم، درجه حرارت
پرخون
آلت دمیدن
تباه شدن، هلاک شدن
کسیکه که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
دامان. یا دامن خورشید آ سمان چهارم، روشنایی خورشید. یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی. یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز. یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن، یا دامن بدندان کردن فروتنی کردن، عجز نمودن، گریختن، یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن، یا دامن در پای افتادن اضطراب یافتن، از روی اضطراب گریختن، یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن،، جمع دمنه، نشان باشش (سکونت) نشان های خانه کین های دیرین سرگین، خاکروبه، توده سرگین آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
دمبل، دنبل، قرحه که برآید و میان آن چرک کند و گاه سرباز کند و گاهی محتاج نشتر شود
ساییدن، آرد کردن ، استوار کردن، تابانیدن تاب دادن
پارسی تازی گشته دمه، دزدی
سر شکستن، سر درد سر خورده بور: چون دید حرفش درست در نیامد دمغ شد
اشک اشکبارنده، آوند پر (آوند ظرف)، کاسه چرب اشک سرشک جمع دموع
دمیدن
چرکین تن لاشه نهنبیده پنهان شده
موی تافته دوست همنشین یار