جدول جو
جدول جو

معنی دماحل - جستجوی لغت در جدول جو

دماحل
(دُ / دَ حِ)
گرد در هم آمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء). روی هم چیده شده و روی هم استوارشده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دماحل
درشت در هم آمیخته
تصویری از دماحل
تصویر دماحل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
مماحله با یکدیگر یعنی، مکرنمودن و دشمنی کردن باهم. (از اقرب الموارد) ، دور افتادن از یکدیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
التبری و لم یفسروه. (منتهی الارب). تبری. (تاج العروس ج 7 ص 326). رجوع به تبری شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مِ)
دمامیل. جمع واژۀ دمّل. (یادداشت مؤلف). رجوع به دمامیل و دمل شود
لغت نامه دهخدا
(دُ حِ)
اسد که شیر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ضیغم. ضرغام. غضنفر. لیث. هزبر. قسوره
لغت نامه دهخدا
(دُ / دُمْ ما)
زردآبی که از قرحه و ریش تراود. (آنندراج) ، دم و دنبال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خرمای بوی گرفتۀ سیاه و کهنه و آب آورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خرمای پوسیده. (مهذب الاسماء) ، سرگین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (بحر الجواهر) (از اقرب الموارد) ، پاسپردۀ ستوران از پشک و خاک، تباهی غورۀ خرما پیش از رسیدن چنانکه سیاه گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
سعایت کننده. (ناظم الاطباء). ساعی. (منتهی الارب) (آنندراج). و فی الدعاء: لاتجعله ماحلا مصدقاً. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شهر قحطرسیده، بلدماحل و زمان ماحل کذلک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شهر قحطرسیده و زمان قحطرسیده. (آنندراج). سال خشک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، لاغر و متغیر اندام. یقال رأیته ماحلا. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، مکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، لئیم. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دماحس
تصویر دماحس
بد خوی، شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمحال
تصویر دمحال
تند و بیکاره مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمال
تصویر دمال
کود کود جانوری، سرگین، خرمای تباه
فرهنگ لغت هوشیار
دنبال، پشت –پشت سر، دنبال
فرهنگ گویش مازندرانی