دمیدن، دمنده، کنایه از غرنده، خروشنده، خروشان، کنایه از مست و خشمناک، برای مثال به لطفی که دیده ست پیل دمان / نیارد همی حمله بر پیلبان (سعدی۱ - ۸۸)، در حال دمیدن
دمیدن، دمنده، کنایه از غرنده، خروشنده، خروشان، کنایه از مست و خشمناک، برای مِثال به لطفی که دیده ست پیل دمان / نیارد همی حمله بر پیلبان (سعدی۱ - ۸۸)، در حال دمیدن
دهی است از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از سراب قلعه شاهین. محصول عمده آنجا غلات، برنج، پنبه، مختصر توتون و لبنیات است. به این ده قیطک نیز می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از سراب قلعه شاهین. محصول عمده آنجا غلات، برنج، پنبه، مختصر توتون و لبنیات است. به این ده قیطک نیز می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
بینی دماغ چاق بودن: کنایه از تندرست و خوشحال بودن (در احوالپرسی) از دماغ فیل افتادن: کنایه از خود را معتبر و والامقام پنداشتن، متکبر بودن دماغ کسی سوختن: کنایه از ناکام و ناامید شدن، کنف شدن
بینی دماغ چاق بودن: کنایه از تندرست و خوشحال بودن (در احوالپرسی) از دماغ فیل افتادن: کنایه از خود را معتبر و والامقام پنداشتن، متکبر بودن دماغ کسی سوختن: کنایه از ناکام و ناامید شدن، کنف شدن